کتاب تجربه های کوتاه 10: زن عقدی کتاب تجربه های کوتاه 10/ زن عقدی/ آیایی کمی وول خورد و بعد پا شد نشست. نگاهی به ساعت شماطه دار ارزان قیمت روی صندلی کنار تخت انداخت. شش و ربع بود و بیرون تازه آفتاب زده بود؛ شهرک افریقایی مزبور کم کم داشت بیدار می شد که زندگی از سر گیرد.