کتاب ترکش های ولگرد 1: برادران مزدور! امیریان، مجموعه داستان «ترکشهای ولگرد» را با موضوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و عناوین «برادران مزدور»، «جاسم رمبو»، «شمر و صدام و یارانش»، «مارادونا در سنگر دشمن» و «داماد فرماندهی لشکر»، ویژهی گروه سنی نوجوان نوشته است. نویسنده در این پنج کتاب میکوشد با بهره گیری از تصاویر طنزگونه، داستان های خود را که در حوزه ی طنز هم نوشته شده اند، به مخاطب نوجوان خود عرضه کند. بخش هایی از یکی از داستان های این مجموعه را با هم بخوانیم « پرسپولیس هورا! شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می شدند. من و دوستم علی فرشباف، از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف میزدیم. شاید علتش برایتان عجیب و غریب باشد، سرتیمهای فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوایمان شده بود! من استقلالی بودم و علی، پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات، طبق معمول در سنگر داشتیم با هم کرکری می خواندیم و از تیم های مورد علاقه مان حمایت میکردیم که بحث مان جدی شد. علی زد به پررویی و یک نفس گفت: «شیش، شیش، شیشتاییهاش!» منظور او یادآوری بازیای بود که پرسپولیس شش تا گل به استقلال زد. من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم. بعد هم با هم قهر کردیم و سرسنگین شدیم. حالا دلم پیش علی مانده بود. از شب قبل و پس از عملیات، علی را ندیده بودم. دلم هزار راه رفته بود. هی فکر می کردم نکند شهید یا اسیر شده یا نکند بدجوری مجروح شده باشد. اگر چیزیش شده بود جواب ننه و باباش را چی می دادم؟ یواش یواش داشت گریه ام می گرفت. توی سنگر قمبرک زده بودم و دلم داشت هزار راه می رفت و یک هو دیدم بچه ها بیرون سنگر هر هر میخندند و هیاهو می کنند. زدم بیرون اشکهایم را پاک کردم. یک هو شنیدم عدهای دورتر از ما با فارسی لهجهدار شعار می دهند: «پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!» سرم را چرخاندم به طرف صدا، باورم نمیشد. دهها اسیر عراقی، پابرهنه و شعارگویان به طرفمان میآمدند. پیشاپیش آنان، علی سوار شانههای یک درجهدار سبیل کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان میداد و عراقی ها هم به دستور او شعار می دادند: «پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!» باور کنید بار اول و آخر عمرم بود که به این شعار، حسابی از ته دل خندیدم و شاد شدم! دویدم به استقبال. علی با دیدن من، از قلمدوش درجه دار عراقی پرید پایین و بغلم کرد. تند تند صورتش را بوسیدم. علی هم صورتم را بوسید و خنده کنان گفت: «میبینی اکبر، حتی عراقی ها هم طرفدار پرسپولیس هستند!» هر دو غش غش خندیدیم، عراقیها که نمی دانستند دارند چه شعاری میدهند، با ترس و لرز همچنان فریاد می زدند: «پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!»