رمان آسمان شیشهای نیست داستانی است از سرگشتگی و تضادهای درونی یک جوان دانشجو به نام حامد. این کتاب به قلم نویسندهای توانا، به پیچیدگیهای روحی و ذهنی یک شخصیت در گذار از سنت به مدرنیته میپردازد. حامد، دانشجوی علوم اجتماعی، از شهری مذهبی (مشهد) به تهران آمده و در این مسیر، با چالشهای عاطفی، فکری و اجتماعی روبهرو میشود. نویسنده با مهارتی ظریف، احساسات و کشمکشهای درونی حامد را ترسیم میکند و مخاطب را با دنیای پیچیده او همراه میسازد.
حامد، جوانی است که در خوابگاه دانشجویی زندگی میکند و در رشته علوم اجتماعی تحصیل میکند. او به خانه خالهاش در تهران رفتوآمد دارد و از کودکی علاقهای نهفته به دخترخالهاش، مریم، در دل دارد. مریم دختری آرام و سنتی است که ویژگیهای شخصیتیاش با فضای فکری حامد همخوانی دارد. با این حال، حضور دختری دیگر به نام سارا، یکی از همکلاسیهایش، ذهن حامد را به چالش میکشد. سارا دختری متفاوت و مدرن است که او را به دنیای تازهای از احساسات و تفکرات میبرد.
این دوگانه، یعنی مریم و سارا، در حقیقت نماینده دو مسیر متفاوت در زندگی حامد هستند: یکی پیوند با گذشته، سنت و آشنایی؛ دیگری جذابیت ناشناختهها، مدرنیته و آینده. این تضادها و کشمکشهای عاطفی تنها بخشی از آشفتگی ذهنی حامد است. او همچنین با مسائل عمیقتری دستوپنجه نرم میکند؛ از جمله احساس بیقراری و سرگشتگی در مواجهه با دنیای جدیدی که به واسطه تحصیل و مهاجرت از مشهد به تهران تجربه میکند.
نویسنده علت اصلی درگیریهای فکری حامد را آشکارا بیان نمیکند و این موضوع به ظرافت و چندلایگی اثر افزوده است. آیا این آشفتگی ناشی از شکاف میان محیط سنتی که در آن بزرگ شده و شهری مدرن و پرهیاهو مانند تهران است؟ یا به رشته علوم اجتماعی و مواجهه او با پرسشهای بنیادی درباره جامعه و انسان بازمیگردد؟ هرچه که باشد، حامد در جستجوی آرامش گمشدهای است که دستیابی به آن دشوار به نظر میرسد.
آسمان شیشهای نیست مناسب افرادی است که به داستانهای اجتماعی با تمرکز بر کشمکشهای درونی و روانشناختی علاقه دارند. این کتاب بهویژه برای کسانی که تجربه مهاجرت از شهری کوچک به محیطی بزرگتر را داشتهاند یا درگیر تضادهای میان سنت و مدرنیته هستند، جذاب خواهد بود. دانشجویان و افرادی که در دوران گذار از جوانی به بلوغ فکری قرار دارند نیز میتوانند با شخصیت حامد و درگیریهای او همذاتپنداری کنند.
این رمان، با تمرکز بر احساسات انسانی، تضادهای عاطفی و دغدغههای فکری، خواننده را به تأمل در معنای آرامش، انتخاب مسیر زندگی و تأثیر محیط بر شخصیت و روحیات انسان دعوت میکند.
موبایلش را زد به شارژ و از لای وسایلش دمپاییها را بیرون کشید و رفت که آبی به سر و صورتش بزند.در آینه به ناهموارهای صورتش نگاه کرد. صورتش کمتر جوش تازه به خود میدید و بیشتر به خاطر لکهها و تورفتگیهای قدیمی بود که یکدستی خودش را از دست داده بود. ته ریشش توانسته بود کمی از این ناهمواریها را بپوشاند.روی صورتش که آب ریخت و طراوتش را که حس کرد، یاد آیه «و از آب هر چیزی را زنده گردانیدیم» افتاد.- آب بود که به صورتش طراوت داد یا خدا؟- این حرفت خیلی سطحیه.- چرا؟- چون خدا خواسته که آب همچین ویژگیای داشته باشه.- اون برای چی روی صورتش آب ریخت؟ برای اینکه آب صورتش رو طراوت بده یا خدا بهوسیلهٔ آبی که همچین ویژگی براش قرار داده، این کار رو انجام بده؟- دومی.- واقعاً؟- آره.- وجدانی... هر وقت آب روی صورتش میریزه یا چه میدونم دارویی میخوره، همینقدر توجه به خدا داره؟- توجه اون ربطی به درستی و غلطی این موضوع نداره.- من هم از درستی و غلطی سؤال نکردم، دربارهٔ باور خودش پرسیدم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir