رمان «آسمان شیشهای نیست»، روایتی است از سرگشتگی جوانی دانشجو به نام حامد، که از مشهد برای ادامه تحصیل به تهران سفر کرده است. او در این محیط، دچار سرگشتگی میشود؛ سرگشتگی میان آنچه با آن بزرگ شده و با آن خو گرفته و آنچه امروز میبیند و به سمت آن کشیده میشود. سرگشتگی میان راههایی که هیچ یک به طور کامل موجب رضایتش نمیشوند. حامد دانشجوی علوم اجتماعی است و در خوابگاه زندگی می کند.او به خانه خالهاش در تهران رفت و آمد دارد و از قدیم عشقی نهفته به دخترخالهاش، مریم دارد. آنچه باعث میشود ملغمه افکارش شلوغتر شود، علاقه به یکی از همکلاسیهایش به نام سارا است. دختری متفاوت با مریم. نویسنده به علت درگیریهای فکری حامد به صورت مستقیم اشاره نمیکند. شاید ناشی از بزرگ شدن باشد، شاید به خاطر رفتن از یک محیط سنتی به شهری بزرگ مثل تهران و شاید رشته تحصیلیاش. اما علت هر چه هست، حامد حالا در جستجو و حسرت آرامش می باشد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir