کتاب اسلام و توسعه امروزه و ملت ها و دولت ها بیش از پیش با پیامدهای توسعه آشنا شده اند و فاصله موجود میان شمال و جنوب، آن ها را به تفکر عمیقی واداشته است. صرف نظر از تفاوت های تاریخی، فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی و جغرافیایی همه دولت ها و ملت ها خواهان توسعه فراگیرند و در جستجوی ریشه های تقسیم بندی کنونی جهان و داوری شفابخشی برای رهایی از شرایط عدم توسعه و دستیابی به بهره های توسعه هستند. در دهه های گذشته چنین تلقی می شد که توسعه چیزی جز افزایش پایدار سرانه تولید ناخالص داخلی همراه با دگرگونی ساختار اقتصادیییی و ارتقای کلی سطح زندگی بخش های وسیعی از مردم نیست، اما اکنون همگان به این نتیجه رسیده اند که «توسعه چیزی بیش از نوسازی و رشد اقتصادی است» و علاوه بر بهبود سطح مادی زندگی، عدالت اجتماعی، آزادی های سیاسی و بزرگداشت ارزش ها و سنت های بومی را هم دربرمی گیرد. حتی اقتصاددانان توسعه که در هر حال موضوع مطالعات خود را قلمرو اقتصاد در نظر می گیرند، اذعان دارند که توسعه پدیده های صرفاً اقتصادی نیست و علاوه بر بهبود وضع درآمدها و تولید، آشکارا متضمن تغییرات بنیادی در ساختمان نهادهای اجتماعی و اداری و نیز طرز تلق عامه و در بیش تر موارد باورهای فرهنگی و فکری است. آن گاه که از توسعه سخن به میان می آید، باید جمیع این وجوه را شامل شود. حال سوالی که مطرح می شود، این است که توسعه غربی با توسعه اسلامی چه فرقی دارد؟ در جواب باید گفت که مؤلف کتاب اسلام و توسعه بر آن است تا به این سوال پاسخ گوید. برخی می گویند: نظام سرمایه داری غرب از لحاظ توسعه کارآمد است و مشکلات و موانع اقتصادی و معیشتی جامعه خویش را حل کرده و حداقل رفاه معقول در زندگی امروزی را برای یکایک شهروندان خویش فراهم ساخته و لذا توسعه یافته است. در جواب این عده باید گفت که این ها به انسان فقط از وجه مادی می نگرند و همه چیز را از درچه نفع مادی و سود لحاظ می نمایند، در حالی که توسعه در مفهوم دینی مترادف با معنای تکامل است. مبنای توسعه دینی توأمان بودن توجه به ماده و معنی و به تعبیر دیگر دنیا و آخرت است. لذا آنچه که کتاب اسلام و توسعه درصدد آن است، اثبات این مسأله است که توسعه مادی و این جهانی، بدان گونه که در غرب رایج است، در اسلام غایت محسوب نمی شود، بلکه وسیله ای برای رسیدن به غایتی به نام تکامل است.