کتاب شیرازخیابان افرا: چهار سال دانشجو بودن حبیب و ندیدنش را راحت تر گذرانده بود تا آن سال هر سال سرش گرم درس و مدرسه بود و آن سال که به خیال خودش، در رویاهای خودش فکر می کرد بهترین سال عمرش می شود، که دست حبیب را می گیرد و می روند تهران، می روند سر زندگی اشان......