کتاب غرور و غیرت/ صدای گریه مهسا خنچر تیزی شد و محکم و با شتاب به قلب ساقی فرو رفت ... زانو زد ... نفسش رفت ... قلبش تیر کشید از درد آن خنجر. نگاهش تازه بر رویشان افتاد ... تازه چشمش به تاریکی ساحل عادت کرد و دیدشان ... پیدایش کرد. هق زد. آرام ... مظلوم، تنها، هق زد و دستش را بر روی قلبش فشرد ... اشک هایش راه گرفت ... به راحتی.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir