کتاب جهانشهر : خواب حالا دیگر زیاد از سرش می پرید، نه یک بار یا دو بار در هفته، بلکه چها بار، پنج بار. چه می کرد در آن حالت؟ پیاده روی های طولانی نمی کرد تا برآمدن سپیده. دوستی هم نداشت جان جانی تا بتواند با تماسی در خاطرش خراش بندازد. اصلا چه داشت بگوید؟ ....
نظرات کاربران
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.