به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







تعقیب









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب «تعقیب» نوشته آلخو کارپانتیه، اثری برجسته و ماندگار از ادبیات مدرن آمریکای لاتین است. این رمان کوتاه از سوی ژان پل سارتر به عنوان بهترین رمان کارپانتیه شناخته شده و ترکیبی منحصربه‌فرد از روایت تاریخی، موسیقی، و هنر تصویرسازی ادبی به شمار می‌رود. «تعقیب» نه تنها یک داستان سیاسی است، بلکه یک تجربه خوانشی بی‌نظیر و پر از حس و رنگ است، که در هر صفحه آن می‌توان عطر تاریخ، موسیقی و سرنوشت سرکوب‌شدگان را احساس کرد. این کتاب، شاهکاری است که خواندنش به همه علاقه‌مندان ادبیات عمیق و چندوجهی توصیه می‌شود.

درباره کتاب «تعقیب»

«تعقیب» داستانی است از آخرین روزهای حکومت دیکتاتوری خراردو ماچادو در کوبا، برگرفته از رخدادهایی واقعی که کارپانتیه در بازگشتش از پاریس به کوبا پیش از جنگ جهانی دوم شاهد آن‌ها بوده است. داستان روایت یک مبارز سیاسی فراری است که در میان فضای سنگین خون و خیانت، زندگی و مرگ را به تصویر می‌کشد. این رمان کوتاه همچون موسیقی‌ای است که سونات فرم بتهوون را در ساختارش بازمی‌نماید و حس تعقیب و گریز مردی که همانند سمفونی اروئیکا در حال اجراست را در خواننده القا می‌کند. آلخو کارپانتیه در این اثر، تصویری شورانگیز و سینمایی از هاوانای قدیم ارائه می‌دهد که همچون یک فیلم زنده در ذهن بیننده مجسم می‌شود. او با زبان و ساز و کارهای موسیقی، نه تنها رویدادها بلکه فضای عاطفی پیچیده و دراماتیک شخصیت اصلی را در برابر صحنه‌های سیاسی و فاشیستی خلق کرده است. «تعقیب» بازتابی از بزدلی‌ها و قهرمانی‌های همان سال‌هاست که با نگاهی اگزیستانسیالیستی به سرنوشت انسان‌هایی که در چنگال سرکوب گرفتارند، پرداخته است. این اثر از منظر کارپانتیه، واکنشی موسیقایی است به تاریخ و سیاست، که ذهن خواننده را با ریتم و فرم موسیقی همراه می‌سازد؛ آنچنان که زمان دقایق طولانی مسیر گریز شخصیت در خیابان‌های هاوانا با مدت اجرای سمفونی اروئیکای بتهوون هماهنگ طراحی شده است. چرا باید این کتاب را خواند؟
ترکیب استادانه موسیقی و ادبیات: جایی که موسیقی نه فقط تم پس‌زمینه بلکه یک عنصر کلیدی ساختاری و محتوایی است. تصویرسازی بی‌نظیر از فضای تاریخی و سیاسی کوبای آن روزگار همراه با روایتی پر کشش و عمیق روانشناسانه. ارزش ادبی و فلسفی: رمانی که به صورت مضمونی با اثر ژان پل سارتر «دیوار» قابل مقایسه است و از منظر اگزیستانسیالیسم و نقد سیاسی قابل تامل. شناسنامه تاریخی آمریکای لاتین و بازنمایی فرهنگی آن در قالب داستان و تم‌های پیچیده. نوشته شدن توسط نویسنده‌ای صاحب سبک و تاثیرگذار مانند آلخو کارپانتیه که لقب پدر واقعیت جادویی و نئوباروک آمریکای لاتین را دارد.

خواندن کتاب «تعقیب» را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

دوستداران ادبیات داستانی سیاسی و تاریخی، کسانی که به رمان‌های کوتاه با بار معنایی فلسفی و اگزیستانسیالیستی علاقه‌مندند، مخاطبانی که از آثار ادبی با ساختار موسیقایی و ریتمیک لذت می‌برند، علاقمندان به ادبیات آمریکای لاتین و تاریخ کوبا و کسانی که دنبال خواندن آثاری با تصویرسازی زنده و سینمایی هستندو

در بخشی از کتاب «تعقیب» می‌خوانیم

«آقای کَر، شیپورهای شنوایی ازکارافتاده‌اش... تماشاچیانِ پراکنده در راه‌پلهٔ بزرگ ناگهان گرفتار باران شده بودند که بی‌هوا درگرفته بود، خندان به سرسرا برمی‌گشتند و سرِ راه به کسانی تنه می‌زدند که گاه‌گاه از لابه‌لای شانه‌های عریانْ یکدیگر را صدا می‌کردند و باران که در سرسرا محصورشان کرده بود، در شکم سایبان پنجره‌ها انباشته می‌شد و بعد به‌یکباره بر پله‌های گرانیتی فرو می‌ریخت. با آن‌که دومین‌بار بود از تماشاچیان می‌خواستند که بر سرجاشان بنشینند، همه همان جا تنگ هم مانده بودند تا در بوی رطوبت باران و صنوبرهای سبز و چمنِ خیسْ نفسی چاق کنند و چهره‌های عرق‌کرده‌شان سرحال بیاید و بوی خاک با بوی پوست درختان درهم می‌آمیخت که تَرَک‌های خشکی‌شان پس از دوره‌ای طولانی بی‌بارانی بسته می‌شد. خفقان غروب گذشته بود، جسم‌شان آسوده شده بود و در این آسودگی با گل‌وگیاهی شریک بودند که در آلاچیق‌های بوستان می‌شکفت. از گل‌کاری‌های میان شمشادها بوی مزرعهٔ تازه‌شخم‌زده برمی‌آمد. کسی زمزمه‌کنان گفت «هوا جان می‌دهد برای آن کاری که خودم می‌دانم.» زنی را می‌نگریست که بر نردهٔ باجهٔ فروش بلیت تکیه داده و نیم‌رُخش را در پوست روباه پنهان کرده بود و گفتی مردی را که پشت‌سرش در باجه ایستاده بود به چیزی نمی‌گیرد، چون لحظه‌ای پیش به ادایی آشکار و بی‌خیال خودش را از فشاری که لباس زیر بر بدنش می‌آورد رهانده بود و ظاهراً اهمیتی نمی‌داد که طرف در حین این کار ببیندش. مأموران انتظامات بلیت‌فروش را، که با همهٔ بلیت‌فروش‌های دیگر فرق داشت، به باد مسخره می‌گرفتند و می‌گفتند «مثل میمون در قفس» است؛ او، هر چند اجازه داشت سر ساعت ده دفتر حساب‌کتابش را ببندد و برود چون در مقررات به‌تصریح گفته بودند «نیم‌ساعت قبل از پایان برنامه»، ظاهراً می‌خواست تا پایان کنسرت‌ها در باجه بماند. می‌خواست زن پوست روباه‌پوش را خوار کند و بفهماند که او را دیده است و به همین منظور، به مهارتِ حساب‌داری مکار، چند سکه بر رویهٔ مرمریِ باریکِ پیشخانِ اتاقک به پیش غلتاند. زن نیم‌رُخش را نشان داد و مثل همه، که همیشه فقط دست‌های بلیت‌فروش را می‌نگریستند، نگاهی به دست‌هایش انداخت که درگیر سکه‌ها بود و دوباره همان حرکت را تکرار کرد. این وقاحت نشان می‌داد بلیت‌فروش هیچ‌وقت برای زنانی که تالار را پُر کرده بودند و می‌کوشیدند تا جایی بمانند که آرایش موها و لباس‌شان را در آیینه ببینند، وجود خارجی ندارد. پوست روباه‌شان، که در چنان گرمایی درش نیاورده بودند، رطوبتی بر گردن و زیر گردن‌شان می‌نشاند و، تا خودشان را از وزنش برهانند، می‌گذاشتند فرو بیفتد و مدام مثل گل‌بندهای بافتهٔ ضخیم و سنگین از این آرنج به آن یکی حواله‌اش می‌کردند. نگاه از این‌ها می‌گریخت که در دسترس و دور از دسترس می‌نمودند. آن‌سوتر از این بدن‌ها، زیر رگبار باران، بوستان و ستون‌هایش بود و آن‌سوتر از بوستان، پشت دروازه‌های فرورفته در سایه، عمارت کلاه‌فرنگی، خانهٔ ییلاقی روزگار گذشته، محصور میان درختان کاج و سرو که اکنون نمای مدرن زشت ساختمانِ محل زندگی بلیت‌فروش از دیده پنهانش می‌کرد؛ زیر آخرین دودکش‌ها و در یکی از اتاق‌های خدمتکاران که پنجره‌های سقفی‌شان در لابه‌لای لوزی‌ها، دایره‌ها و مثلث‌های ترکیب انتزاعی ساختمان به صورت اشکال هندسی نمایان می‌شد.»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه