کتاب گناهکار/ چاپ اول ناشر/ خدایا دو روزه که اینجا اسیرم. دارم دیوونه می شم. روی تخت چمباتمه زده بودم؛ زانوهامو بغل گرفته و بی حوصله و کسل نگاهم دور اتاق می چرخید. کاری که این دو روز می تونستم انجام بدم، همین بود. یه کمد لباس که چند دست هم بیشتر نبود؛ یه میز آرایش و یه شونه ی پلاستیکی.