به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02166963155
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







دلایلی برای زنده ماندن









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب دلایلی برای زنده ماندن : کیک از نشانه های کلیدی افسردگی ندیدن هیچ امیدی است. هیچ آینده ای. دوراز تونلی که در انتهای آن روشنایی است، انگار هر دو سر تونل بسته شده، و شما داخل آن هستید. بنابراین اگر فقط از اینده خبر داشتم این که از هر چه تجربه کرده بودم به مراتب روشن تر است، بعد یک سر تونل منفجر و تکه تکه می شد و می توانستم با روشنایی روبه رو شوم.

درباره کتاب دلایلی برای زنده ماندن

کتاب «دلایلی برای زنده ماندن» اثری نوشتهٔ «مت هیگ» است که نخستین‌بار در سال 2015 به چاپ رسید. زنده‌بودن به معنای واقعی، چه احساسی است؟ جهان «مت هیگ» در 24 سالگی‌اش، در هم شکست. او نمی‌توانست راهی برای ادامه‌دادن به زندگی پیدا کند. این کتاب، داستانی واقعی دربارهٔ این است که «هیگ» چگونه این بحران را پشت سر گذاشت و بر بیماری و مشکلی غلبه کرد که او را تا آستانهٔ نابودی پیش برد و مجبورش کرد که زندگی‌کردن را دوباره بیاموزد. کتاب «دلایلی برای زنده ماندن» اثری تکان‌دهنده، طنزآمیز و لذت‌بخش است که به کاوش در پاسخ‌های گوناگون برای سه سؤال می‌پردازد: چگونه می‌توان بهتر زندگی کرد، بهتر عشق ورزید، و زنده‌بودن به معنای واقعی را تجربه کرد؟ «هیگ» در مورد این اثر بیان می‌کند: «این کتاب را نوشتم؛ چون قدیمی‌ترین کلیشه‌ها، درست‌ترین‌ها هستند. زمان، زخم‌ها را التیام می‌بخشد.» 

خواندن کتاب دلایلی برای زنده ماندن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که به‌نوعی با افسردگی در ارتباط هستند پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن می‌خوانیم

روزی که «منِ پیشینم» از دنیا رفت را می‌توانم به‌خاطر بیاورم.
 همه چیز با یک فکر شروع شد که به ذهنم خطور کرد. در آن بین یک نکته درست از آب درنمی‌آمد. نقطهٔ آغازین همین اندیشه بود؛ پیش از آنکه پی ببرم مسئله دقیقاً چیست و آنگاه؛ یک یا چند لحظهٔ بعد، احساسی عجیب‌وغریب در مغزم جان گرفت. در پس سرم، جایی نه‌چندان دور از گردن، حوالی مخچه‌ام فرایندی بیولوژیک شروع شد. ضربان یا تپش شدیدی صورت گرفت که بااحساس گزگز همراه بود؛ گویی پروانه‌ای آنجا گیر افتاده بود و پرپر می‌زد. آن زمان هنوز از تأثیرات فیزیکیِ عجیب‌وغریب ناشی از افسردگی و اضطراب آگاه نبودم. فقط فکر می‌کردم نزدیک است بمیرم. سپس قلبم به‌شدت به تپش افتاد و داشتم قالب تهی می‌کردم. با سرعت هرچه‌تمام‌تر در حال سقوط بر واقعیتی خفقان‌آور و تیره‌وتار بودم و بیش از یک سال طول کشید تا دوباره حس کنم به حالت نیمه‌طبیعی برگشته‌ام.

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه