کتاب عقب گرد یک پیاده ی شطرنج/ سر کوچه شلوغ است. موتورها و دوچرخه ها را کنار می کشند و به ماشین راه می دهند. نیازی به پرسیدن نیست. وسط کوچه دری آهنی باز است و سیاه پوشانی در رفت و آمد. توی این فکرم که چه طور بلافاصله وقت کرده اند سیاه تن شان کنند. گویا برای ه مصیبتی آمادگی قبلی دارند.