کتاب «مرگ وزیرمختار» نوشته «یوری نیکلایویچ تینیانوف» داستان آخرین سال زندگی الکساندر گریبایدوف، دیپلمات، نمایشنامهنویس، شاعر و آهنگساز در روسیه زمان تزار نیکلاس اول را روایت و بیان میکند. این رمان او را بهعنوان مذاکرهکننده موفق در مارس 1828 در سنپترزبورگ معرفی میکند. نکته حائز اهمیت و جذاب ماجرا برای خواننده فارسیزبان، نیمه پایانی کتاب خواهد بود که در تهران میگذرد. در یک روایت پرافتوخیز و پرماجرا از زندگی شخصی گریبایدوف ما با نحوه مراودات ایران با جامعه روسیه آشنا خواهیم شد؛ بنابراین گفتنی است که کتاب از یک زندگینامه صرف فراتر میرود و میتواند اطلاعاتی را راجع به تاریخ تعاملات دو کشور در اختیار خواننده قرار دهد. علاوه بر این گفتنی است که سبک نوشتاری تینیانوف میتواند بر جذابیت ماجرا بیفزاید. تینیانوف از فنهایی که بهعنوان رهبرمکتب انتقادی فرمالیست توسعه داده است استفاده میکند تا داستان خود را زنده، غیرمنتظره و بدیع ارائه کند.
زیر مختار هنوز زنده بود. یک کبابی شمیرانی دندان های جلویی اش را خرد کرده بود. یکی دیگر با چکش به عینکش زد و یکی از شیشه های عینک به چشمش فرو رفت. کبابی سر او را بر سر چوبی کرد و بیرق تازه ی خود را به اهتزاز درآورد. سر وزیرمختار سبک تر از سبد گوشتی بود که او معمولا به دوش می کشید. وزیر مختار کافر مسئول جنگ ها، قحطی، ظلم حکام و محصول بد آن سال بود. اکنون بر سر چوبدست، بر فراز کوچه ها می گذشت و از آن بالا با دندان های شکسته می خندید. کودکان با سنگ او را نشانه می گرفتند و به هدف می زدند. وزیر مختار زنده بود. دزدی دست راست او را، که حلقه ای بر آن می درخشید، با خود می برد. آن را محکم و دوستانه در تنها دست خود که دست چپ بود، می فشرد. گاهی به آن می نگریست و تأسف می خورد که چرا برهنه است و تکه ای پارچه ی زردوزی شده همراهش نیست. شاگرد چلنگری کلاه سه گوش او را بر سر گذاشته بود و کلاه گشاد تا روی گوش هایش پایین می آمد. اما خود وزیر مختار، همراه با نوکر موبورش و یک کافر دیگر و در کنار سگ ها و گربه های مرده، خیابان های تهران را جارو می کرد…
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir