کتاب نامهربان من کو : برگه آلویی دهانم گذاشتم و از آشپزخانه سرکی در هال کشیدم، مامان و خاله فاطی تازه از مطب دکتر برگشته و گرم حرف زدن بودند. بیشتر خاله فاطی حرف می زد و مامان تایید می کرد. متوجه بودم که کم کم دارد سر خاله می رود زیر گوش مامان و صدای حرف زدنشان به پچ پچ تبدیل می شود ...