کتاب اصول عقائد اسلامی 1 : توحید قسمتی از کتاب: بحث اصول عقاید را با طرح سؤالی شروع میکنیم: آیا انسان به دین نیاز دارد؟ قبل از پاسخ این سؤال، لازم است ابتدا نیازهای انسان را ذکر کنیم. هر انسانی سه نوع نیاز دارد: نیاز شخصی، مثل نیاز به غذا، پوشاک، مسکن، همسر. نیاز اجتماعی، اموری است که انسان چون در جامعه زندگی میکند به آنها نیاز دارد. مانند قانون، مقرّرات و رهبر. نیاز عالی، نیاز انسان به شناخت و معرفت است، که بشر سؤالات متعدّدی درباره خود و هستی دارد و میخواهد خیلی چیزها را بشناسد و بداند و درباره آنها اطلاعاتی داشته باشد. مثلاً شناخت هستی و مبدأ آن، شناخت هدف هستی و مقصد و پایان آن، شناخت راه زندگی و شناخت حقّ و باطل، از جمله نیازها وخواستههای هر انسانی است. اکنون بار دیگر سؤال قبلی را تکرار میکنیم: انسان چه نیازی به دین دارد؟ پاسخ: در میان انواع نیازهای انسان، دین، پاسخگوی نیازهای عالی اوست. انسانها برای پاسخگویی به نیازهای عالی خود به دین نیازمندند، و دین به سؤالات فوق پاسخ میدهد. دین توضیح میدهد که سرچشمه هستی کجاست، آفریدگار هستی کیست، هدفِ هستی چیست، معیار شناخت حقیقت کدام است و مسئولیّت ما در این مجموعه چیست. کدام راه؟ ما انسانها، برای سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نیازمندیم و از سه طریق میتوانیم برنامه مورد نیاز خود را به دست آوریم. به عبارت دیگر سه راه پیش روی ماست: راه خود ساخته، هرگز راه مطمئنّی نیست، زیرا معلومات، اطلاعات و دانش انسان بسیار محدود است. او شاهد صدها اشتباه و خطا در اعمال گذشته خویش است. وجود پشیمانیهای بسیار در زندگی ما دلیلی است بر اشتباه بودن راهی که رفتهایم و چه بسیار از تصوّرات، برداشتها و قضاوتهای ما، که بعداً معلوم میشود اشتباه بوده است. مضافاً، طوفان غرائز هر لحظه انسان را از سویی به سویی میبرد وخواستههای جدیدی را مطرح میکند، با این وضع آیا صلاح است باز هم در انتخاب راهی که به سعادت یا شقاوت همیشگی انسان مربوط میشود، طبق فکر ناقص وعلم محدود خود عمل کند؟! راه مردم راه دوّم نیز در نامطمئن بودن، دست کمی از راه اوّل ندارد، چون همان خطا و سهو و محدودیّت که در دانش و اندیشه من بود در نظریه دیگران نیز هست. همانگونه که من در دام هواها و هوسهای خویش گرفتارم، دیگران نیز همین گرفتاری را داشته و دارند و همان طور که من بارها پشیمان شده و میشوم، دیگران نیز همین پشیمانی را داشته و خواهند داشت. از همه اینها گذشته، هیچ دلیلی وجود ندارد که من از سلیقه خود صرف نظر کنم و دنبال سلیقههای گوناگون دیگران باشم. آزادی خود را رها کرده، اسیر کسانی شوم که نه حقیقت مرا میشناسند، نه سعادت ابدی مرا میدانند و نه معلوم است که خیر خواهم باشند. راه دین یا راه برتر راه دین، راهی است که آفریدگار برای ما قرار داده و بدیهی است که سازنده هر کالایی به مشخّصات و نیازهای آن از دیگران آگاهتر است و بهتر از هر کسی میتواند مقرّرات مربوط به نحوه استفاده و یا حفظ و نگهداری آن را مشخّص نموده، اعلام کند. آیا وجود انسان، از یک کالای ساخته دست بشر کمتر ویا سادهتر است؟! راه ما و مقرّرات و قوانین زندگی ما را نیز باید سازنده وخالق ما یعنی خدای بزرگ بیان کند، زیرا او از هر کس نسبت به بندگان خود آگاهتر و مهربانتر است. انتخاب راه دین، سفارش عقل است علاوه بر مطالب فوق، انتخاب راه دین، امری کاملاً عقلانی ومنطقی است؛ زیرا انسان عاقل همیشه احتمال خطر را خصوصاً اگر مهم باشد، جدّی میگیرد. در جمعی که به مسافرت میروند، آن کسی بر مبنای عقل و خرد گام برمیدارد که هنگام سفر و احتمال خطر، چیزهایی با خود برمیدارد، طنابی برای بکسل کردن، زنجیر چرخی برای یخبندان، جک و زاپاسی برای پنچری، چراغ قوّهای برای تاریکی و چوب و چماقی برای حمله دزدی مسلح. انسان عاقل همواره به پیشآمدهای احتمالی سفر فکر میکند و این وسایل را همراه خود میبرد، در مقابل، افرادی که از عقل خود بهرهای نمیگیرند، سفر را آغاز کرده، هیچ یک از وسایل مورد نیاز را برنمیدارند. در طول سفر چنانچه مشکلی پیش نیاید و خطری اتّفاق نیفتد. کسانی که این گونه امکانات را همراه خود برداشتهاند ضرری نکردهاند؛ بلکه در طول سفر از احساس آرامش و اطمینان برخوردار بودهاند، امّا اگر نیازی به این وسایل پیش آمد، کسانی که همراه خود هیچ وسیلهای ندارند چه کنند؟ مانند همین ماجرا برای کسانی که در این دنیا، دین را برگزیده، دستورهای آن را اجرا میکنند با کسانی که دین را رها نموده و به آداب و اعمال دینی پایبند نیستند، اتّفاق میافتد. انسان عاقل، بر اثر گفتار انبیا و بندگان صالح و صادق، راه پر مخاطرهای را پیش روی خود میبیند، آنان به او گفتهاند: روزی فرا میرسد که باید پاسخگوی اعمال خود باشد، پاداش کارهای نیکش را میبیند و به خاطر کارهای زشت و ناپسندش مجازات میشود. پیامبران الهی او را از ارتکاب گناهان باز داشته و انجام اعمال نیک را به او سفارش کردهاند. به او گفتهاند: سالی یک ماهرمضان، روزه بگیرد. به جای آنکه شراب بنوشد از خودِ انگور استفاده کند و روزی چند دقیقه در برابر خالق خویش نماز گزارد و به جای بیحرمتی به ناموس دیگران، ازدواج کند و عفّت خود را حفظ نماید. حال اگر این وعده و وعیدها راست نبود و قیامتی به وجود نیامد و سؤال و جواب و پاداش و مجازاتی در کار نبود، کسی که در دنیا دیندار بوده، مقرّرات و دستورات دین را مراعات نموده، هیچ ضرری نکرده است. بلکه حداکثر به اندازهای که فرد بیدین، اوقات خود را صرف کارهای بیارزش نموده است، فرد دیندار نماز خوانده، یا دستوری دینی را انجام داده است، امّا اگر قیامتی در بین بود، - که به هزار و یک دلیل هست - آن وقت افراد بیدین، و غیر مذهبی و لاابالی چه خواهند کرد!؟ بنابراین مذهبیها به هر حال برندهاند و افراد لاابالی و غیرمذهبی، در معرض خطر و ضرر قرار دارند. البتّه روشن است که انجام اعمال دینی و پایبند بودن به آداب آن، صبر و استقامت میخواهد، فرد دیندار برای انجام تکالیف دینی خود باید متلکهای افراد لاابالی را تحمّل کند، بویژه افرادی که در میان خانوادهها و دوستان غیر مذهبی به سر میبرند باید تحمّل بیشتری داشته باشند. قرآن کریم میفرماید: روش مجرمان و خلافکاران، این است که به مؤمنان میخندند. و هرگاه از کنار دینداران میگذرند (آنها را مورد تمسخر قرار داده و) به یکدیگر چشمک میزنند. و زمانی که به نزد حزب و باند و گروهشان برمیگردند، مسرورند. (به اصطلاح پشت سر مؤمنان صفحه میگذارند.) و هنگامی که آنها را میبینند میگویند: اینها گمراهند.(1) قرآن در این آیات به چهار نوع برخورد زشت خلافکاران، اشاره میکند: خندیدن، غمزه کردن، فکاهی گفتن و نسبت گمراهی دادن. آنگاه در ادامه میفرماید: در روز قیامت نیز مؤمنان به آنان خواهند خندید! آری، در روز قیامت آشکار میشود که زیانکار واقعی چه کسی است! انتخاب راه دین، مطابق فطرت است فطرت، بر وزن خلقت و به معنای آن است. هر نوع احساسی در انسان که در پدید آمدن آن، استاد و مربّی و تمرین نقش نداشته، و امری دائمی و همیشگی، در همه مردم، همه مکانها و همه زمانها باشد، از آن احساس، گاه به فطرت و زمانی به غریزه تعبیر میشود. البتّه معمولاً غریزه به آن سری از احساسات و تمایلات گفته میشود که در حیوان و انسان، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگی و تشنگی. آری، نشانه فطری بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است. مثلاً علاقه مادر به فرزند، فطری است، یعنی احساسی است که بدون معلّم و مربّی و تلقین، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد، یعنی در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامی، این علاقه را در مادران خواهید یافت. البتّه ممکن است عواملی سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زیرا گاهی یکی از احساسات درونی بر دیگری پیروز میشود. در انسان، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشی و سلامتی، ولی این علاقهها در همه افراد یکسان نیست، بعضی مال را فدای جان و بعضی جان را فدای مال میکنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلی، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است، سبب میشد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده، با دست خود، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین، معنای فطری بودن، آن نیست که انسان در عمل نیز دائماً دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتی روی مسأله فطری دیگر را بپوشاند. یکی از آثار مسأله فطرت، احساس افتخار است. کسی که روی مرز فطرت گام بر میدارد در خود احساس آرامش میکند، مادری که فرزند خود را در آغوش گیرد، احساس غرور میکند و حتّی به مادری که به فرزند خود بیمهری کرده انتقاد میکند، آری، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است 1- نیاز شخصی 2- نیاز اجتماعی 3- نیاز عالی 1- طبق میل و سلیقه خود عمل کنیم. 2- طبق خواستههای مردم برنامه خود را تنظیم کنیم. 3- خود را تسلیم خدا نماییم و راه خود را فقط از او بگیریم . 1) مطفّفین، 29 - 32.