کتاب «پدر»، نمایشنامهای سهپردهای از آگوست استریندبرگ، نویسنده نامدار سوئدی است. این نمایشنامه که از آثار برجسته ادبیات نمایشی و سبک ناتورالیسم به شمار میرود، داستان پرکشمکش کاپیتان آدولف و همسرش لورا را روایت میکند که بر سر تربیت و آینده دخترشان، برتا، دچار اختلاف شدید میشوند. فضای خانه به میدان نبردی برای کسب قدرت و کنترل تبدیل میشود و این کشمکشها کاپیتان را تا مرز جنون پیش میبرد.
نمایشنامه «پدر» در فضایی خانگی روایت میشود و شخصیتهای اصلی آن شامل آدولف (کاپیتان سوارهنظام)، لورا (همسرش)، برتا (دخترشان)، دکتر اُسترمارک، کشیش، مارگرت (دایه)، نوید (سرباز) و سوارد (گماشته) هستند. داستان حول محور درگیریهای زناشویی آدولف و لورا میچرخد؛ آدولف معتقد است برتا باید معلم شود، در حالی که لورا علاقه دارد دخترش استعداد نقاشی خود را دنبال کند. این اختلافات به جایی میرسد که لورا برای به کرسی نشاندن حرف خود و اثبات عدم تعادل روانی کاپیتان، دسیسهای میچیند و با طرح شکی عمیق درباره پدر واقعی برتا، آدولف را به بحران روانی میکشاند. آگوست استریندبرگ این نمایشنامه را تحت تأثیر بحرانهای زندگی شخصی خود با همسرش نوشت و پس از انتشار، با تحسین منتقدان مواجه شد؛ تا جایی که امیل زولا آن را «نمایشنامه برتر قرن نوزدهم» نامید. با این حال، برخی «پدر» را اثری ضد زن و ضد فمینیسم میدانند که در پاسخ به نمایشنامه «عروسک خانه» اثر هنریک ایبسن (در حمایت از زنان) نوشته شده است. استریندبرگ در این اثر، رویکردی ناتورالیستی دارد و بر تأثیر عوامل ژنتیکی و محیطی تأکید میکند. نمایشنامه «پدر» نمادی از تقابل سنتهای مردسالارانه با زنانگی سرکوبشدهای است که در آن، خانه به عرصه جنگ قدرت تبدیل شده و این نبرد نه به پیشرفت خانواده، بلکه به نابودی آن منجر میشود.
چرا باید این کتاب را خواند؟
خواندن کتاب «پدر» به خواننده اجازه میدهد تا با یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان آشنا شود. این اثر نه تنها به بررسی پیچیدگیهای روابط زناشویی و خانوادگی میپردازد، بلکه مفاهیمی چون قدرت، کنترل، جنسیت و بحران هویت را به چالش میکشد. استریندبرگ با کشیدن پرده از زوایای پنهان و بعضاً تاریک زندگی خصوصی، فضایی تراژیک و یأسآور را به تصویر میکشد که در آن مردان در برابر فریبکاریهای زنان درمانده به نظر میرسند. این کتاب فرصتی است برای تأمل در تقابلهای سنتی میان زن و مرد و عواقب ویرانگر جنگ قدرت در روابط انسانی.
این کتاب به دوستداران ادبیات نمایشی، علاقهمندان به نمایشنامههای سوئدی، و همچنین دانشجویان و پژوهشگران حوزه ادبیات و جامعهشناسی که به تحلیل روابط قدرت و جنسیت در خانواده علاقهمند هستند، پیشنهاد میشود.
«کاپیتان: آخرین پژوهشهای علمی نشان میدهد که فقط یک گونه وجود دارد!... وقتی جوانتر بودم، اگر تعریف از خود نباشد، بسیار قوی و جذاب بودم. از آن روزگار دو خاطره در ذهنم حک شده که باعث میشود نسبت به جنس زن شک کنم. در سالن یک کشتی بخاری با چند نفر از دوستانم نشسته بودیم. مهماندار کشتی که دختر جوانی بود، آمد و کنار من نشست. شروع کرد به گریه کردن و برای ما ماجرای غرق شدن معشوقش در دریا را تعریف کرد. شامپاین سفارش دادم و با او همدردی کردیم، پیک دوم را خوردهنخورده پایش را به پایم چسباند و تا صبح نشده... دکتر: با یک گل که بهار نمیشود. کاپیتان: حالا ماجرای دوم را برایت میگویم تا بهار واقعی را ببینی. رفته بودم به لایسکیل20. زن جوانی را میشناختم که با بچههایش آنجا زندگی میکرد. اما شوهرش توی شهر بود. زن مذهبی و دینداری بود که مدام مرا موعظه میکرد. به اعتقاد من نمونهٔ پاکی و پاکدامنی بود. چند کتاب به او اَمانت دادم. زمانی که میخواست به شهر بازگردد، کتابها را به من برگرداند. سه ماه بعد، نامهٔ عاشقانهای خطاب به خودم را توی یکی از کتابها پیدا کردم... نهایتاً از این ماجرا میشود نتیجه گرفت که به هیچکس نباید بیش از حد اعتماد کرد. دکتر: به هیچکس هم نباید بیش از حد بیاعتماد بود. کاپیتان: نه، اما باید به اَندازه باشد... مسألهٔ خطرناک این است که زنها خودشان از دورویی غریزی وجودشان خبری ندارند. شاید این مسأله کمی باعث کم شدن جرم آنها بشود، اما عقیدهٔ مرا تغییر نمیدهد، فقط گناهشان را کمرنگتر میکند. دکتر: کاپیتان، افکار بدبینانهای دارید، باید مواظب این افکار بیمار باشید. کاپیتان: شما نباید کلمهٔ بیماری را بهکار میبردید. خودتان بهتر میدانید که همهٔ دیگهای بخار وقتی درجهٔ فشارشان به صد برسد، منفجر میشوند، اما شدت انفجار در همهٔ دیگها یکسان نیست. متوجهید؟ شما را برای مراقبت از کارهای من به اینجا آوردهاند. اگر مرد نبودم میتوانستم همهچیز را به شما بگویم، دیگران را متهم کنم و هر تهمتی را به هر کس بزنم، یا حتی شکایت کنم، یا شاید میتوانستم نوع بیماری یا تاریخ دقیق آغازش را مشخص کنم. اما بدبختانه من مردم و باید مثل مردان رُمی دست به سینه بمانم و نفسم را آنقدر حبس کنم تا بمیرم. شببهخیر.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir