رمان «مهتاب» نوشته اسماعیل کاداره، نویسنده و روزنامهنگار برجسته معاصر آلبانیایی، اثری قدرتمند و تاثیرگذار است که در دل یک دوره تاریخی تاریک و پرالتهاب روایت میشود. داستان کتاب حول محور پرسشی ساده اما سرنوشتساز میچرخد — سوالی که سرنوشت زندگی چندین نفر را در تار و پود حکومت استبدادی و کمونیستی به هم میبافد و تبعاتی غیرقابل پیشبینی به دنبال دارد. این رمان به صورت ماهرانهای فضای خفقانآلود و توام با ترس و سوءظن رژیم انور خوجه را به تصویر میکشد و مخاطب را در دل بحرانهای انسانی و اجتماعی آن دوره فرو میبرد.
رمان «مهتاب» در دوران حکومت سختگیرانه انور خوجه، رهبر کمونیستی آلبانی، پس از جنگ جهانی دوم، روایت میشود. این داستان سرگذشت دختری جوان به نام ماریان است که در شبی ماهتابی سؤالی ساده از مردی جوان میپرسد، اما همین سوال بسیار ساده در بستر نظامی استبدادی و پر از ترس آغازگر زنجیرهای از شک و اتهامات میشود. در جامعهای که هیچ چیز پنهان نمیماند و همه در معرض نظارت شدید و بیرحمانه حکومتاند، همین پرسش کوچک بهانهای میشود برای برپایی محاکمات ظالمانه و ایجاد تزاحمهای شخصی و اجتماعی. ماریان حالا باید در برابر تهمتها و اتهامات ناعادلانه مقاومت کند و برای حقایق کوچک خودیابی دفاع کند. اسماعیل کاداره در این رمان با قلمی ظریف اما پرقدرت، هم فضا و هم روان انسانهایی را به تصویر میکشد که در تنگنای استبداد گرفتار آمدهاند؛ یک داستان انسانی به شدت درگیرکننده که هم بازتاب تجربه تاریخی و هم پرسشهایی درباره ماهیت قدرت و ترس را به همراه دارد. رمان «مهتاب» اسماعیل کاداره فرصتی است برای غرق شدن در قصههایی که فقط یک سؤال ساده چگونه میتواند سرنوشت یک نسل و یک جامعه را تغییر دهد. این کتاب دریچهای است به سوی درک بهتر از قدرت، ترس و انسانیت در برابر استبداد. اگر میخواهید به دنیایی پا بگذارید که در آن هر کلمه و هر رفتار، بار سنگینی از معانی و پیامدها را به همراه دارد، «مهتاب» برای شما نوشته شده است.
چرا باید کتاب مهتاب را خواند؟
رمان «مهتاب» تنها یک روایت تاریخی یا یک داستان اجتماعی نیست، بلکه نگاهی عمیق به تأثیرات مخرب سیستمهای سیاسی استبدادی بر زندگی فردی و جمعی انسانهاست. اگر به دنبال کتابی هستید که شما را به فکر فرو ببرد، شما را با شخصیتهای واقعی و ملموس روبهرو کند و ترکیبی از پرتنشترین لحظات تاریخی را با دغدغههای روزمره انسانها تلفیق کند، «مهتاب» بدون شک اثر مناسب شماست. این رمان داستانی است که شما را با ظرافت حقایق تلخ مواجه کرده و خود را در جای شخصیتها میبینید که بین حقیقت، ترس و امید دست و پا میزنند.
علاقهمندان به رمانهای انتقادی و اجتماعی که به دنبال درک عمیقتر از جوامع استبدادزده و تبعات آن بر زندگی فردی هستند. خوانندگانی که به دنبال آشنایی با تاریخ معاصر آلبانی و تاثیرات حکمرانیهای سختگیرانه و کمونیستی هستند. کسانی که به روایتهای روانشناختی و انسانی در بستر بحرانهای سیاسی و اجتماعی علاقه دارند. دوستداران ادبیات معاصر که دنبال اثری مختصر اما عمیق و تأثیرگذار میگردند.
آن مهمانی حقیقتاً تلخترین مجلس رقصی بود که ماریان در آن شرکت کرده بود. اگر شرایط فرق داشت بیسروصدا درمیرفت، اما اوضاع طوری مهیا شد که وقتی داشت خودش را متقاعد میکرد که باید برود دیگر برای این کار دیر شده بود؛ تله شروع به کار کرده بود. ماریان بنا به عادتش خوشحال و خندان آمده بود و به نظر میرسید که از همیشه راحتتر و شنگولتر باشد. اولین کسی که به رقص دعوتش کرد سزار بود که تعدادی از جوکهایی را برایش تعریف کرد که شب گذشته به جشن کوچک ما رنگ و جلا داده بود و تکرارشان خندهٔ هر دویشان را در پی داشت. سپس همانطور که راجع به چیزهای مختلف گپ میزدند، بحث کشیده شد به تومورهای خوشخیم، و سزار که از تناقض خوشش میآمد، گفت جایی خوانده است که سلولهای سرطانی مهارنشدنی با نیروی خارقالعادهای که میدانیم، میتوانند برای آفریدن موجوداتی هولانگیز استفاده شوند. ماریان داد زد: «وووی! چه موضوعی»، اما سزار به حرفش ادامه داد و افزود تصادفی نیست که یونانیان باستان تصور میکردند خدایانشان با استفاده از اعضای بدن خود، خدایان دیگری خلق میکنند. زئوس آتنا را از مغز خود خارج کرده، یکی دیگر نیمچه خدایی از پشت ساقش بیرون کشیده. مگر اینها را در دانشکده به ما یاد ندادند؟ خب، تمامی این خدایان، چه مذکر چه مؤنث، جز تومورهای خوشخیم چیز دیگری نبودند! ماریان دوباره از ته دل خندیده بود و در رقص بعدی، همرقصش، لاد کروی ماجرای بامزهٔ دیگری از آن شب بهیادماندنی برایش تعریف کرده بود. نورا و گزمند کنار آنها میرقصیدند اما ماریان نه در رفتار آنها و نه در رفتار دیگران متوجه چیز خاصی نشد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir