کتاب انسان جاری گاهی اوقات لازم است انسان بر یک بلندی بایستد و اطرافش را درست نگاه کند! در گذشته ها در کشتی ها یک نفر بوده که بر دکل کشتی می ایستاد و اگر جزیره ای می دید ، اگر کشتی دیگری می دید خبر می داد . یا طلایه داران در جنگ ها چنین می کردند . در دفاع مقدس خودمان دیدبان ها همین کار را می کردند. وقتی از جایی بلند که خوب بتوانی ببینی اطراف را نگاه بکنی می توانی راه را درست انتخاب کنی و درست برنامه ریزی کنی. امروزه ماهواره ها ، دستگاه های سنجش آب و هوا و بسیاری ازنو آوریها برای ترسیم برنامه درست برای آینده ای بهتر است. چرا راه دور برویم در هر خانه ای آینه هست ، خود را در آینه نگاه می کنیم سر و وضعمان را مرتب می کنیم شانه ای به مو ها می کشیم و اگر لازم باشد اصلاح می کنیم لباسمان را بر انداز می کنیم و... خوب ظاهرمان درست شد... باطن را چه می کنی؟ برای آینده ی خودت چه برنامه ای ؟ اصلا خودت را می شناسی؟ اصلا می دانی که هستی ؟ از کجا آمده ای؟ به کجا خواهی رفت؟ آیا برای من انسان همین خوردن و خوابدن و احیانا تفریح کردن کافی است؟ خوب من چه فرقی با چار پا دارم؟؟؟ اصلا خدا را می شناسی؟ رابطه من با خدا چگونه است؟ اصلا جهان پیرامونت را می شناسی؟ من در این جهان به این بزرگی چه کاره ام؟؟؟؟ کتاب انسان جاری سراسر پرسش است ولی الزاما جواب نمی دهد بلکه به نظر بنده همچون آینه من را به من نشان می دهد و همچون دیدبان بر بلندی ایستاده تا در دوردست ها آینده ی مرا به من نشان دهد.