کتاب «اسم شوهر من تهران است» نوشتهی «زهره شعبانی» است. این کتاب مجموعهای از 9 داستان کوتاه فارسی است که عبارتاند از: «گنجشک تریاکی»، «کاش سودابه مرده باشد»، «ساچلی»، «ای عیسی کجایی؟»، «کوچهی فوتبال»، «زنی در طبقهی چهارم»، «گلپونهها»، «مجسمه» و «شهرزاد با موهای وزشده». در بخشی از متن این کتاب میخوانید: «رازت چیست؟ این را مادر میپرسد. یک ماهی است که پیشم آمده. هوای تهران به او نمیسازد. پوستش خشک میشود. هر روز، بعد از برگشتن از آموزشگاه، دستمالی را نشانم میدهد که با آن خانه را تمیز کرده و میگوید همهاش دوده است. دستمال سیاه را جلوی چشمم میگیرد، میگوید ببین کجا زندگی میکنی. به خاطر کی موندی تهران؟ من نباید بدونم؟ جوابی ندارم به او بگویم. رازی ندارم. فقط میخواهم تهران بمانم...» به خودم که میآم وسط بازارم. بوی عطر و ادویه همهجا هست. دیگه سرم درد نمیکنه. بازار پره رنگه. رنگ قرمز پشتیها، رنگ سفید چادر نمازها، آبناتها و کفشها. چه آیینهشمعدونیهای قشنگی اومده. میگن قابلمهی استیل بهتر از قابلمهی روییه. بیپول که میای بازار انگار لای چرخ آسیابی. با پولی هم که من دارم همیشه مجبورم جنس ارزون و میوهی ته بار بخرم. آخ اگه پول داشتم. پول آدم رو خوشسلیقه میکنه. پول آدم رو میرقصونه. پول خوشگلی میآره. پول پول میزاد. پول رو رو مرده بگذاری برات ابوعطا میخونه. پول یکی از اِسماش ستارالعیوبه. اسم دیگش پر جبرییله. اگه پول داشتم یه خونه میخریدم درندشت. یه اتاق میدادم پسرم که پشت لبش سبز شده. درست نیست دختر و پسر بالغ کنار هم بخوابن. قصهی پنبه و آتیشه. زود براش زن میگرفتم به حرومی نیفته. یه مهمونی بزرگ میگرفتم. میگفتم دخترم تمام دوستاشرو دعوت کنه. پیرهن خوشگل میپوشیدم. عطر میزدم. واسه پسر کوچیکه یه دوچرخهی نو میخریدم. یه کیلو تریاک میخریدم میدادم شوهرم. میگفتم اونقدر بکش تا بمیری.