کتاب «وریا» نوشتهی سیده زهرا محمدی، داستانی تأملبرانگیز دربارهی زندگی یک دختر نوجوان است که آرزو دارد منحصربهفرد باشد، متفاوت بیندیشد و راه خود را در زندگی پیدا کند. این کتاب، داستان تلاشهای وریا برای جداشدن از فضای یکنواخت اطرافش و کشف خود را در دنیایی پر از شباهتها و تقلیدهای روزمره روایت میکند. اگر به دنبال خواندن داستانی هستید که هم دلنشین باشد و هم الهامبخش، «وریا» میتواند همراه شما در مسیر خودشناسی و مواجهه با چالشهای فردی و جمعی باشد.
«وریا» قصهی دختری است که دلش میخواهد زندگیاش خاص و متفاوت باشد؛ اما این مسیر آسان نیست و پر از چالشها و ماجراهای ریز و درشت میشود. او به دنبال لبخندی ویژه به خود است، لبخندی که نشانهای از یکتایی و اصالتش باشد. اما در جامعهای که همه در ظاهر و رفتار شبیه به هم شدهاند، این خواسته دشوار است. داستان او نمادی از تلاش برای حفظ خلاقیت، فردیت و جستوجوی معنا در جهانی است که گاهی تکرار و یکنواختی بر آن چیره میشود. ایده نوشتن «وریا» از دغدغههای شخصی نویسنده برآمده است؛ وقتی سیده زهرا محمدی به این موضوع اندیشید که چرا مردم ایران کمتر کتاب میخوانند و چرا آدمها اینقدر شبیه به هم شدهاند. این کتاب تلاش میکند به خواننده یادآوری کند که معجزهی کتابها و خواندن میتواند در خلق آدمهایی با فکرهای نو و خلاق اثرگذار باشد. نویسنده میخواهد ما به جای دیدن جامعهای یکنواخت، دنیایی ببینیم که پر از انسانهای متفاوت، آزاداندیش و خلاق است؛ انسانهایی که هر کدام پنجرهای تازه به جهان و زندگی هستند. کتاب «وریا» فراتر از یک رمان نوجوانانه است؛ این اثر دعوتی است برای تفکر دربارهی تفاوتها، فردیت و خلق نسخهای منحصربهفرد از خودمان در دنیایی که اغلب همه را شبیه هم میبیند.
کتاب «وریا» را به دوستداران رمانهای ایرانی، نوجوانان و جوانانی که به دنبال کشف خود و رشد خلاقیت هستند، همچنین علاقهمندان به داستانهایی با پیام اجتماعی و فرهنگی عمیق پیشنهاد میکنیم. این کتاب برای کسانی که میخواهند متفاوت بیندیشند و از فضای یکنواخت اطراف خود فاصله بگیرند، گزینهای ارزشمند است.
«به نظر من هر آدمی که پا به این دنیا میگذارد، همراه خودش یک برگه مأموریت دارد؛ مأموریتـی کــه قرار است در زندگی برایش تلاش کند و حتی یک وقتهایی هم بجنگد تا به خواستههایش برسد. دقیقاً شـبیه این فیلمهای خفن خارجکی که نقش اول فیلم بعد از کلی دویدن و کشــتن و زخم و خونریزی و توی ســروکله هم زدن، آخر فیلم با هیکلی زخم و زیلی که اتفاقاً لبخند ریزی هم روی لبش است از کلی دود و آتش میزند بیرون! تازه همین که پایش را از معرکه بیرون میکشـد، یکهو ماشـینی پشـت سـرش میترکد؛ ولی او بدون این که حتی یک چین اخم توی ابروهایش بیفتد، خیلی محکم و استوار به سمت دوربین میآید. بعد هم تیتراژ فیلم میآید که یعنی مأموریت به نحو احسن اجرا شد.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir