کتاب قصه های پدر بزرگ قایق کوچکم دست من بود. قایق کوچکم از من خیلی دور نمیشد. مادرم پِی نامهی پدرم میگشت اما آن را پیدا نمیکرد. مادرم نمیدانست که نامهی پدر، قایق من بود و قایق من در حوض پاییزی غرق شده بود. من، قایقم را، آن قایق کوچکم را هرگز فراموش نمیکنم. احمدرضا احمدی، شاعر نامآشنای معاصر، مثل پدربزرگ داستانهای دوستداشتنی است و برای نوههای امروز با آب و تاب قصه میگوید. قصههای او پر رمز و راز است و پرنقش و نگار و زندگی را با تمام سادگی و پیچیدگیاش چون رودی پرخروش در جریان میبیند و به تصویر میکشد.