کتاب قصه غرب و حشی 1:به دنبال دماغ خیس «به دنبال دماغ خیس» اولین تجربه شهرام شفیعی در مجموعه «قصههای غرب وحشی» است که با تصویرگری رضا مکتبی همراه شده است؛ قصههایی که تمام ویژگیهای دنیای وسترن را از قبیل گاو چرانها، سرقت، تیراندازی، تقابل خیر و شر و تصاحب زمین به تصویر میکشد. به جز کلانتر که شخصیت اصلی داستانهای اوست، دیگر شخصیتهای ثابت قصههای شفیعی عبارتند ازپروفسور (کلانتر بازنشستهای که هنوز توی ننوی زمان بچگیاش میخوابد)، مادربزرگ کلانتر (محکوم به حبس ابد افتخاری به خاطر یک عمر خلافکاری)، فرفره (اسب تیزروی کلانتر که میتواند در جا روی یک پا دور بزند)، قوز بزرگ (ثروتمندترین گربه شهر و مالک مؤسسه خدمات کفن و دفن) و برادرش قوز کوچک. شفیعی در اولین داستانش، موضوع گم شدن نوه یک گاودار ثروتمند و ماموریت کلانتر برای پیدا کردن او را دستمایه کارش قرار داده است. ماجرایی که با ورود مادربزرگ به طمع سرکیسه کردن پیرمرد گاودار و همکاری او با راهزنها برای پیدا کردن یک نوه تقلبی، به گرهافکنی و گرهگشاییهای طنازانهای منجر میشود. «به دنبال دماغ خیس» به عنوان کتاب اول از مجموعه «قصههای غرب وحشی»، نشانگر سبک و سیاق نویسنده در پرداخت قصهای کمیک، بهکارگیری شوخیهای چند لایه و عمیق و نوع نگاه هوشمندانه و غیرسطحی او به طنز است. قسمتی از کتاب:فرفره (اسبی که موقع دویدن، شلیک میشد) تصمیم گرفت با یک دور سریع و در جا، رو به دشت قرار بگیرد و حرکت کند؛ اما سرعت دور زدنش اینقدر زیاد بود که... «هوپ»... دوباره رو به دیوار قرار گرفت! حالا یک بار دیگر.. این بار رو به تپههای پشت شهر بود... «هوپ»... یک بار دیگر و این بار کلانتر و اسبش رو به دیوار چوبی هتل بودند. - تو باید اسب شهر بازی میشدی... لازم نیست دور بزنی. فقط حرکت کن. مثل همه اسبها برو دنبال فراری. صفحه 35