کتاب «مسافران» با نگاهی عمیق به وضعیت عراقیهای ایرانیالاصل، به روایت داستانهای زندگی این افراد در شرایطی سخت و بحرانی میپردازد. این اثر تاریخنگارانه، فرآیند اخراج عراقیهایی که ایرانیالاصل بودند را از سال 1348 و در زمان دولت حسن البکر به تصویر میکشد و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این اجبار را روایت میکند.
معرفی کتاب: «مسافران» – داستانی از سرزمین مشترکدوگانگی
در کتاب «مسافران»، نویسنده به تفصیل به بررسی وضعیت عراقیهای ایرانیتبار پرداخته و نشان میدهد که چگونه این افراد با دو وطن آشنا بوده و در واقع از هیچکدام بهطور کامل پذیرفته نمیشدند. زندگی آنها در شرایطی سخت و نامعلوم، پیامدهایی عمیق در پی داشت. این کتاب به توصیف عشق و دلتنگی، و همچنین چالشهای اجتماعی و فرهنگی موجود در جامعه بازمیگردد.
یکی از ابعاد جالب کتاب، روایت سپری کردن ایام اسارت برخی از اسرای عراقی در قرارگاه خاتمالأنبیا است. این بخش از کتاب به جنبههای انسانی و دشواریهای عاطفی ناشی از شرایط جنگی و جغرافیایی میپردازد. همزمان، احساسات عمیق شخصیتهای داستان و درد و دلتنگی آنها در زندگی روزمره، نرم و لطیف در سبک نثر نویسنده انتقال مییابد.
1. بینش فرهنگی و تاریخی: کتاب بهخوبی به ابعاد فرهنگی و تاریخی وضعیت عراقیهای ایرانیتبار را مورد بررسی قرار میدهد و به خوانندگان کمک میکند تا درکی عمیقتر از شرایط پیچیده این گروه اجتماعی پیدا کنند.
2. تجربیات انسانی: از آنجا که داستانها بهصورت شخصی روایت میشوند، این کتاب خوانندگان را به دنیای عاطفی و تجربیات انسانی کسانی که در وضعیتی دشوار قرار گرفتهاند، وارد میکند.
3. انس آنس اورم: کتاب به توصیف احساسات عمیق انسانی و پیوندهای خانوادگی میپردازد و نشان میدهد که عشق و دلتنگی چه نقش مهمی در زندگی دارند.
4. تأملات عمیق: این اثر به خوانندگان فرصتی میدهد تا در مورد هویت و تعلق خاطر به سرزمینی که در آن زندگی میکنند، تأمل کنند.
5. زبان شاعرانه: نثر لطیف و شاعرانه نویسنده، خواندن این کتاب را به تجربهای دلپذیر تبدیل میکند و حس همدلی را در دل خواننده ایجاد میکند.
کتاب «مسافران» با به تصویر کشیدن زندگی معاودین و چالشهایشان، نوری به زندگی آنهایی میتابد که در بیوطنی و دلتنگی به سر میبرند و میتواند به عنوان منبعی غنی برای تأمل در وضعیت افرادی با هویتهای پیچیده و متزلزل مورد استفاده قرار گیرد.
به سختی از تخت کندم و رفتم پذیرش. زنگ زدم خانه، کسی گوشی را برنداشت. خانۀ ابراهیمی را گرفتم. آنها هم برنداشتند. دلشوره به جانم افتاد. نکند زبانم لال مهدیام طوری شده! نکند بلایی سر پسرعمو آمده! دلم نازک شد و زدم زیر گریه. اشک میریختم و زمزمه میکردم: «یا امام رضا تو غریبی، من هم اینجا غریب افتادم، کمکم کن!»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir