جزیره سرگردانی با گریزی به دنیای واقعیتها که تمام قوانین آن موضعی است و اعتبارش محدود در زمان و مکان و یکی میگوید جزیرهی ثبات و دیگری میگوید جزیرهی سرگردانی، چنان شخصیتهای ملموس و تیپیکی را میآفریند که بانثری شیرین و پرکشش ، ذوق و تاریخ و هنر را باهم درمیآمیزد. در نهایت باید افزود که «جزیره سرگردانی» حکایت سرگشتی آدمی است در راه دور و درازی که با همهی حیرانی باید رفت . مادر بزرگ «هستی» خانم نوریان است که عمریست با یاد تنها پسر کشته شده اش زندگی می کند. پسری که در جریانهای سیاسی دهه سی، ققنوس وار خویشتن را در آتش می افکند تا نهالی پا بگیرد. خانم نوریان اندی است که نوه هایش، «هستی» و «شاهین» را زیر بال و پر خود گرفته است. او که زمانی پیشه آموزگاری داشته، هنوز هم خاطره دیروزها و پریروزها رهایش نکرده، برای پیر احمد آباد ( مصدق ) و پسرش اشک می ریزد. «عشرت» یا «مامان عشی» مادر «هستی» است که اکنون زن مرد پولداری پیوسته با دستگاه دولت و آمریکایی هاست و با ولنگاری های خویش در فکر شکستن سد جنسیت است تا به یه خیال خود آدم شود و با نترسی، با مردان دله و هیزی می آمیزد که با بوی عطرهای جور واجور و «ال.اس.دی» و «گراس» شبهای خود را پر می کنند. او پیوند هستی است با دنیایی که از نداری مادر بزرگ، فرسنگها دور است و این روزها بدنبال همسر خوبی برای «هستی» می گردد. عشرت گونه ای است از آدمهایی با فرهنگ زورگویی و بهره کشی زمانه، پاک بودن را از آنها میگیرد و زمانی هم که به خویشتن خود بازمیگردند، خود را هراسان و پشیمان می یابند. غافل از اینکه « شکستن سد جنسیت یعنی برابری جنسیت. به دیگر بیان همه از زن و مرد در جامعه با برابری در همه کارها همکاری داشته باشند. نگاهبانی شناسه زنانه و همزمان با آن بازیابی خودگردانی درآمدی…»