کتاب «زخم: داستانهایی از نویسندگان قرن بیستم اسپانیا» مجموعهای از داستانهای کوتاه است که خواننده را با ادبیات غنی و پرفرازونشیب اسپانیا در قرن بیستم آشنا میکند. این مجموعه دریچهای است به سوی درک عمیقتر از تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اسپانیا از طریق قلم برجستهترین نویسندگان این دوران. این کتاب با گردآوری آثاری از نویسندگانی که درگیر چالشهای زمانه خود بودهاند، تجربهای بینظیر از مواجهه با زخمهای تاریخی و روحی یک ملت را ارائه میدهد.
قرن بیستم برای اسپانیا، دورانی پرآشوب و سرنوشتساز بود. جنگهای داخلی، تغییرات سیاسی عمیق و تحولات اجتماعی گسترده، همگی بر ادبیات این کشور تأثیری شگرف گذاشتند. نویسندگانی چون فدریکو گارسیا لورکا، که خود قربانی تحولات سیاسی اسپانیا بود و در 38 سالگی به قتل رسید، و پیو باروخا، یکی از بنیانگذاران «نسل 1898» که درگیر از دست دادن مستعمرات اسپانیا بودند، تنها نمونههایی از این هنرمندان هستند. «زخم» با گردآوری داستانهایی از این نویسندگان و دیگران، تصویری جامع از سبکها و دیدگاههای مختلفی را ارائه میدهد که هر یک به نوعی بازتابدهنده واقعیتهای این دوره هستند. در این مجموعه، با نویسندگانی آشنا میشوید که از «نسل 98» و «نسل 27» سربرآوردهاند، نسلهایی که با اندیشههای نیچه، شوپنهاور، کییرکگارد و جنگهای داخلی اسپانیا گره خوردهاند. این کتاب شامل آثاری از نویسندگانی است که در قرن بیستم میزیستند و قلم میزدند. برخی از این نویسندگان همچون بنیتو پرز گالدوس و وینسنت بلاسکو ایبانز، از چهرههای شاخص ادبیات اسپانیا در این قرن به شمار میروند. «زخم» نه تنها به زندگی و آثار نویسندگان برجسته اسپانیایی میپردازد، بلکه با روایت داستانهای کوتاه، شما را درگیر مضامین عمیقی چون هویت، تاریخ و مسائل اجتماعی میکند که در ادبیات اسپانیاییزبان و به ویژه آمریکای لاتین جایگاه ویژهای دارند.
این کتاب به تمامی علاقهمندان به ادبیات جهان، بهویژه ادبیات اسپانیا و آمریکای لاتین، پیشنهاد میشود. همچنین، دانشجویان و پژوهشگران ادبیات، جامعهشناسی و تاریخ، میتوانند از این مجموعه به عنوان منبعی ارزشمند برای درک عمیقتر تحولات قرن بیستم اسپانیا بهرهمند شوند. اگر به داستانهای کوتاه با مضامین عمیق و تأثیرگذار علاقهمند هستید و میخواهید با فرهنگ و تاریخ اسپانیا از طریق هنر آشنا شوید، «زخم» انتخابی ایدهآل برای شماست.
سیزده ساله بود که مادرش مرد، او آخرین داراییاش در این دنیا بود. وقتی یتیم شد سه سالی میشد که مدرسه را رها کرده بود. زیرا باید دنبال کاری روز مزد به این سو و آن سو میرفت. تنها قوم و خویشش یکی از پسرعموهای مادرش بود به اسم ( امتریو روییس اردیا ). امتریو شهردار بود و خانهای چند طبقه مشرف به میدان روستا داشت، میدانی گرد و سرخفام زیر آفتاب ماه آگوست. امتریو دویست رأس دام داشت که در دامنههای کوهستان ساگرادو میچریدند و دختری جوان در مرز بیست سالگی، سبزه، قوی هیکل، خنده رو و اندکی شیرین عقل. زنش بددهن و پرخاشگر و مثل سپیدار محکم و لاغر بود، امتریو با شوهر دختر عمویش رابطهی خوبی نداشت و برای این که کاری کرده باشد به بیوهی او کمک کرد بتواند کاری پیدا کند که کمک خرجشان باشد. بعد، بچهی یتیمش را که نه ماترکی برایش مانده بود و نه حرفهای میدانست، پیش خودش آورد. اما نه او و نه سایر اعضای خانوادهاش با او خوش رفتاری نمیکردند و...
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir