کتاب سرعت نور، اثر برجستهی خاویر سرکاس یکی از رمانهای معاصر و مهم ادبیات اسپانیا به شمار میرود. این رمان پنجمین اثر سرکاس است که تعمقی عمیق در تأثیرات ویرانگر جنگ بر روان فرد ارائه میدهد و به موضوعی کمتر پرداخته شده در ادبیات معاصر اجتماعی و تاریخی میپردازد. داستان این کتاب درمورد دوستیِ یکی از کهنهسربازهای جنگ ویتنام با نویسندهای است که به خودِ سرکاس که تجربهٔ حضور در دانشگاه ایلینوی را داشته، بیشباهت نیست. در این داستان، راوی میکوشد با واکاوی زندگی دوست خود، به پشت پردههای دغدغههایش پی ببرد؛ به اتفاقاتی که در نتیجهٔ آنها هرگز نتوانسته آوارهای روانی جنگ ویتنام را از زندگی بردارد؛ خاطرات تلخی که تا آخرین لحظات گریبانگیر خود و خانوادهاش میشود.
داستان «سرعت نور» روایتگر دوستی پیچیده میان راوی، نویسندهای که تجربهی تدریس در دانشگاههای آمریکا را دارد، و رادنی فالک، یکی از کهنهسربازان جنگ ویتنام است. این دوستی زمینهساز بررسی زخمهای عمیق روانی جنگ برای رادنی و چالشهای درونی او میشود؛ خاطرات تلخ و آوارهای روانیای که نه تنها بر خود او، بلکه بر خانوادهاش نیز سایه افکنده است. راوی در جستوجوی کشف رازهای زندگی دوست خود و رمزگشایی از مفاهیم متناقض موفقیت، شکست، سربلندی و زمین خوردن است؛ مفاهیمی که به شکلی نمادین، هم در جنگ و هم در عرصه هنر و نویسندگی جاریاند. «سرعت نور» رمانی است که برخلاف کلیشههای رایج درباره جنگ، به پیچیدگیهای روحی و روانی بازماندگان میپردازد و تأثیرات هولناک آن را نه فقط در عرصه مبارزات نظامی بلکه در زندگی شخصی و خلاقیت هنری نشان میدهد. نویسنده با هوشمندی جلوههای متفاوت شکست و پیروزی را به تصویر میکشد و تاثیرات آن بر هویت شخصیتها را بررسی میکند. این کتاب علاوه بر داستان یک دوستی، نگاهی ژرف به مفهوم موفقیت و شکست در زمینههای گوناگون دارد و زندگی دو شخصیت اصلی را که آمیخته با گذشتههای پر احساس و تاریخی است، به هم پیوند میدهد.
کتاب «سرعت نور» به طور ویژه برای دوستداران ادبیات داستانی معاصر اسپانیا، افرادی که به مطالعه رمانهای عمیق با تمهای تاریخی، جنگ و روانشناسی شخصیت علاقهمند هستند، و کسانی که میخواهند نگاهی نو به مفاهیم موفقیت، شکست و تأثیرات جنگ بر زندگی فردی و اجتماعی داشته باشند، توصیه میشود. این کتاب همچنین میتواند برای مخاطبان اهل مطالعات تاریخی و هنری، علاقهمندان به گفتگوهای فلسفی در قالب داستان، و خوانندگانی که به آثار سرکاس و نویسندگان معاصری چون دبلیو جی. سبالد یا خابیر ماریاس علاقه دارند، الهامبخش باشد.
«همینقدر بس که بگویم یک ماه از تعطیلات تابستان را در خانهمان در اسپانیا گذراندم؛ ترم بعد به اوربانا برگشتم، کلاسها و کارهایم را ادامه دادم و روی تز دکترایم مشغول به کار شدم (تزی که هیچوقت تمامش نکردم) و استاد راهنمایش هم جان بورگسون بود؛ و اینکه دوستان بیشتری پیدا و رابطهام را با دوستان سابقم بهتر کردم، بهخصوص با رودریگو خینس، لورا برنز، فلیپ ویری؛ مشغول به دنیا آمدن بودم نه مُردن؛ و اینکه در آن دوره سخت روی رمانم کار میکردم. آنقدر سخت مشغول بودم که قبل از بهار سال بعد، کتابم را تمام کردم. مطمئن نیستم که کار خوبی از آب درآمده باشد، اما اولین رمانم بود و هر چه باشد نوشتناش حالم را خیلی خوب کرد، حداقل به این دلیل که به خودم ثابت کردم میتوانم رمان بنویسم. شاید لازم باشد این را هم اضافه کنم که رمان دربارهٔ رودنی نبود، هرچند ظاهر فیزیکی یکی از شخصیتهای جانبی بیشباهت به وِیژگیهای ظاهری رودنی نبود؛ موضوع رمان شبح و زامبی بود، در اروبانا و شخصیت اول دقیقاً مثل خود من بود و در شرایطی مشابه قرار داشت ... اینطور شد که وقتی اوربانا را ترک میکردم، رمانم دستم بود، احساس خوشبختی میکردم و این حس را داشتم که گرچه زیاد سفر نکردهام و آنقدرها دنیادیده نیستم و در زندگیام تجربههای گوناگون ندارم، دورهای که در ایالات متحد بودم با تمام تجربههای دورهٔ دکتری دیگر چیز تازهای برای یادگیری نداشت و اگر میخواستم نویسندهای واقعی باشم و نه یک روح سرگردان یا یک زامبی ــ مثل رودنی یا شخصیتهای رمانم و بعضی از ساکنان اوربانا ــ باید هر چه زودتر به خانه برمیگشتم.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir