کتاب «پیرزن دوباره قانون شکنی میکند» سومین جلد از مجموعه داستانهای جذاب زندگی مارتا اندرسون است که توسط کترینا اینگلمن سوندبرگ به رشته تحریر درآمده است. در این قسمت از ماجراهای مارتا و دوستانش، آنها برای تحقق رویای ساختن یک روستای رویایی و متفاوت برای سالمندان، تصمیمی جسورانه و پرهیجان میگیرند؛ دستبرد بزرگ به بانک! این سرقت قرار است سرآغاز شورشی هیجانانگیز و پرماجرا باشد که زندگی در خانه سالمندان را به کلی تغییر دهد. با انتخاب «پیرزن دوباره قانون شکنی میکند» به سفری متفاوت، جذاب و امیدوارکننده بروید که نه تنها سرگرمتان میکند، بلکه شما را به فکر وامیدارد و قلبتان را گرم میکند. این داستان نشان میدهد هیچ سنی برای رویایی نو و به دنبال بهبود بودن، وجود ندارد.
مارتا اندرسون، زن 79 ساله و قانونشکنی که از زندگی یکنواخت و بیروح خانه سالمندان به ستوه آمده بود، بار دیگر دست به اقدامی بیسابقه میزند. او به همراه چهار دوست نزدیکش — مغز، آناگرتا، کریستینا و شنکش — طرحی بسیار بزرگتر از یک اعتراض ساده بر ضد شرایط سخت و ناراضیکننده خانه سالمندان در ذهن دارد. اعتراض به مدیریت نادرست، غذاهای بیکیفیت، محدودیت ساعات تماشای تلویزیون و قوانینی که زندگی را خستهکننده کردهاند، تنها نقطه شروع این شورش است. نقشه مارتا سرقت از بانک است، اقدام جسورانهای که جذابیت و هیجان وصفناپذیری را به داستان میآورد، آن هم در سنین پیری! هدف آنها جمعآوری پول لازم برای ساختن روستایی است که سالمندان در آن بتوانند زندگی واقعی، پر از آرامش و نشاط را تجربه کنند؛ جایی که خبری از قرصهای خوابآور و محدودیتهای خانه سالمندان نباشد. کترینا اینگلمن سوندبرگ با مهارتی بینظیر این داستان را به گونهای روایت میکند که مخاطب هم میخندد و هم به فکر فرو میرود. داستان سراسر طنزی است که تیرگیهای زندگی سالمندان را روشن میکند. این کتاب واکنشی است شاعرانه و انسانی به مشکلات واقعی و کاهش بودجه و توجه به خانههای سالمندان.
چرا باید این کتاب را خواند؟
کتاب «پیرزن دوباره قانون شکنی میکند» فراتر از داستانی سرگرمکننده است. این اثر چراغی است روشن بر مشکلات و دغدغههای جمعی ما درباره سالمندان، که با طنزی ظریف و در عین حال انقلابی بیان شده است. مطالعه این کتاب فرصتی است برای ایجاد حس همدلی، به چالش کشیدن قالبهای قدیمی نگاه به سالمندی و یادآوری این نکته که زندگی حتی در سنین بالا هم میتواند پرجنبوجوش، هیجانانگیز و پرامید باشد. این داستان به ما یادآوری میکند که هرگز برای تغییر دیر نیست و گاهی قانونشکنی، آن هم به قصد خلق دنیایی بهتر، میتواند زیباترین شورش زندگی باشد. علاوه بر این، سبک روایت طنز و شخصیتپردازیهای جذاب کتاب، آن را برای هر خوانندهای—چه علاقمند به رمانهای اجتماعی و چه دوستدار داستانهایی با پیامی انسانی و مثبت—خواندنی و دوستداشتنی میکند.
کسانی که از خواندن دو جلد قبلی مجموعه «زندگی مارتا اندرسون» لذت بردهاند و مشتاق ادامه ماجراها هستند، علاقهمندان به رمانهای طنز با مضامین اجتماعی و انسانی، افرادی که به داستانهای پر انرژی و شورانگیز پیرامون زندگی سالمندان علاقه دارند و هر کسی که دوست دارد درباره امید و تغییر و تلاش برای زندگی بهتر، حتی در سنین بالا، بخواند و لذت ببرد.
تا حالا چند سارق بعد از ارتکاب سرقت مدتی استراحت کرده بودند و با ارتکاب یک اشتباه دستگیر شده بودند؟ نه، قرار نبود چنین اتفاقی برای باند بازنشستهها رخ دهد. تکتک اعضای گروه باید حواسشان را جمع میکردند و حتی لحظهای استراحت نمیکردند. مارتا داشت به این موضوعات فکر میکرد که در آخرین لحظه فرمان را پیچاند تا به تک عابری که در خیابان بود، برخورد نکند. سپس کامیون با صدای جیغ لاستیکها به سمت کنار خیابان کشیده شد و مارتا دریافت باید آرامتر براند. سعی کرد بر خودش مسلط شود و دوباره با دو دست محکم فرمان را گرفت. یاد کار ابلهانه آن جوانانی افتاد که سالها پیش چند تابلوی نقاشی را از موزه ملی دزدیده بودند. مجرمها وسط ماه دسامبر با استفاده از یک کشتی از بندری در نزدیکی موزه فرار کرده بودند اما بعد در خلیج چنان سر و صدا راه انداخته بودند که کاپیتان کشتی به آنها شک کرده بود. پس از آن هم پیدا کردن آنها برای پلیس خیلی طول نکشیده بود. بگذریم که آن یکی سرقت، با هلیکوپتر، چقدر بدنام شده بود. در آن مورد، سارقان دستگاه مسیریابشان را روی صندلی هلیکوپتر جا گذاشته بودند و بدین ترتیب پلیس هم به راحتی حضور آنها در صحنه جرم را ثابت کرده بود! ولی قرار نبود چنین افتضاحات خندهداری برای باند بازنشستهها رخ دهد. آنها از قبل نقشهشان را کشیده بودند. بنا بود هیچ ردی از خود به جای نگذارند... بنابراین، پیش از سرقت، سرفرصت مناسب، جایی را در ویلایشان در جورشولم برای این کار آماده کرده بودند. یعنی یک سیستم زبالهٔ بادی و حالا هم تنها کافی بود سر لولهٔ مکندهٔ کامیون را به آن سیستم متصل میکردند. سپس با فشارِ تنها یک دکمه عملیات برعکس انجام میشد و تمامی محتویات کامیون به زیرزمین ویلا منتقل میشد و بعد میتوانستند کامیون را به یک بارانداز منتقل کنند. ساده و هوشمندانه. بدین ترتیب کسی هم به این فکر نمیافتاد که در جستوجوی اموال سرقتی یک سرقت بزرگ سراغ خانه چند بازنشسته در جورشولم برود. نه، در دنیای واقعی، افراد سالخورده فقط در خانه میماندند و جدول کلمات متقاطع حل میکردند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir