کتاب خانه سوخته نوشتهٔ برجستهی نویسنده سوئدی، آگوست استریندبرگ، اثری نمایشنامهگونه است. این کتاب اهمیت ویژهای در ادبیات نمایشی معاصر دارد و به عنوان یک نمایشنامه عمیق، فلسفی و روانشناختی شناخته میشود. کتاب خانه سوخته یک فرصت نادر برای غوطهوری در دنیای پیچیدهی خودآگاهی و روابط انسانی است که با قلم استریندبرگ، چالشها و زخمهای روح را به شکلی بینظیر به تصویر میکشد.
در مرکز داستان، زنی قرار دارد که پس از فروپاشی ناموفق ازدواجش به خانه پدری بازمیگردد، جایی که در آستانه تخریب قرار دارد. او در این مسیر نه تنها خانه بلکه گذشته، خاطرات و روابط پیچیده خانوادگی خود را نیز میکاود و تلاش میکند معنا و هدف تازهای برای زندگیاش بیابد. نمایشنامه با شخصیتهای متعدد مانند رنگرز، آجرکار، پیرزن، غریبه و دختر سنگتراش، فضایی رازآلود و تأملبرانگیز خلق میکند که خواننده را به سفری درونی و فلسفی دعوت میکند. خانه سوخته فرمی از نمایشنامه است که برخلاف رمان یا داستان، برای اجرا روی صحنه نوشته شده و نقشه راهی دقیق برای کارگردان و بازیگران ارائه میدهد. نمایشنامهنویسان بزرگی چون استریندبرگ نقش مهمی در شکلدهی تئاتر مدرن داشتهاند، و این اثر یکی از نمونههای برجستهی سبک اکسپرسیونیسم در تئاتر است. این اثر با تاکید بر دیالوگهای عمیق و شخصیتهای چندوجهی، موضوعات فلسفی و روانشناختی را به طور هنرمندانهای به تصویر میکشد.
این کتاب به ویژه به: علاقهمندان به ادبیات نمایشی و دوستداران نمایشنامههای مدرن، کسانی که دنبال مطالعه آثار کلاسیک و تاثیرگذار اسکاندیناوی هستند، پژوهشگران و دانشجویانی که در حوزهی تئاتر، روانشناسی ادبیات و فلسفه فعالیت میکنند و هنرمندان و کارگردانان تئاتر که به دنبال یافتن متون خلاقانه و تأملبرانگیز هستند پیشنهاد میشود.
«رنگرز: مال من نیست... مال خبرچین است! کاراگاه: دانشجو؟ او کجاست؟ رنگرز: در شهر، اما بهزودی برمیگردد، کتابهایش هنوز آنجا است. کاراگاه: چطوری چراغ او داخل کمد آشپزخانه شده؟ او با او رابطهای داشته؟ رنگرز: شاید! کاراگاه: اگر اقرار کند که این چراغ متعلق به او است، دستگیر میشود. نظر شما دربارهٔ این مسئله چیست؟ رنگرز: من؟ خُب، چه چیزی باید به شما بگویم؟ کاراگاه: اینکه چه انگیزهای برای آتش زدن خانهٔ کسی دیگر داشته؟ رنگرز: نمیدانم. بیشعوری یا بدخواهی... انسان غیرقابلپیشبینی است... شاید هم میخواسته چیزی را پنهان کند. کاراگاه: روش بدی بوده، چون همهچیز پوسیده بود و هر چیز قدیمی، خواهینخواهی از بین خواهد رفت. از شما کینهای داشت؟ رنگرز: شاید! یکبار در شرایط سختی به او کمک کردم و البته از آن زمان تا الان از من متنفر است! کاراگاه: واقعاً؟ [مکث] دانشجو دقیقاً کیست؟ رنگرز: فرزند یتیمخانه است، کسی که از پدر و مادری گُمنام به دنیا آمده! کاراگاه: آقا شما دختر بزرگ دارید؟ رنگرز: [خشمگین] البته که دارم! کاراگاه: آه، پس دارید! [مکث؛ سپس به سنگتراش] حالا دوازده مردت را به اینجا بیاور، و دیوارها را سریع خراب کن، تا ببینیم چه چیزهای جدیدی میتواند آشکار شود. [بیرون میرود] سنگتراش: بهچشم برهمزدنی! [بیرون میرود] [مکث.] غریبه: واقعاً بیمه را پرداخت کرده بودی؟ رنگرز: البته! غریبه: خودت؟ رنگرز: نه مثل همیشه برایشان فرستادم. غریبه: تو آن را فرستادی... کسی دیگر بُرده! این خود واقعی تو است! برویم به باغ و کمی به درختان سیب نگاه کنیم؟ رنگرز: میتوانیم این کار را بکنیم، و بعد خواهیم دید که چه اتفاقی میاُفتد. غریبه: حالا قسمت جالب ماجرا شروع میشود!»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir