کتاب دختر پرتقالی نوشتهی یوستین گردر، داستانی فلسفی و شاعرانه است که دربارهی پیوند عمیق میان پدر و پسری 15 ساله روایت میشود، پسر بهطور اتفاقی دستنوشتهای از پدرش را پیدا میکند؛ پدری که 11 سال پیش بهدلیل یک بیماری لاعلاج از دنیا رفته است. این نامه طولانی، یادگاریست از پدر برای پسری که هرگز فرصت شناختن او را در طول زندگیاش نداشته است. داستان با روایت جذاب و گفتوگوهای فلسفی، فرصتی فراهم میآورد تا خواننده همراه با پسر، به درک تازهای از زندگی، عشق و مرگ برسد.
در آستانه مرگ، پدر این پسر دستنوشتهای را برای او مینویسد و در آن، رجوعی فلسفی به زندگی و تجربههای خود دارد. او داستان آشنایی با دختری خاص را بازگو میکند که نمادی از زندگی و امید در برابر واقعیت تلخ بیماری است. پسر با خواندن این نامهها، چشمانداز نوینی از جهان و مفاهیم وجودی پیدا میکند که پلی است میان دو نسل و دو زمان متفاوت. یوستین گردر، نویسنده نروژی شناختهشده، که بیشتر به واسطه کتاب فلسفی - رمانش «دنیای سوفی» مشهور است، در این اثر نیز به آموزش فلسفه به روشی داستانوار و جذاب پرداخته است. کتاب «دختر پرتقالی» تلفیقی از داستان و گفتوگوهای فلسفی است که در آن سوالات بنیادین زندگی، مرگ و معنی وجود مطرح میشود. روایت در قالب گفتوگو میان پدر و پسری که بهصورت غیرمعمول در زمانهای متفاوت زندگی کردهاند، نوشته شده و نشاندهنده قدرت ارتباط انسانی فراتر از زمان و مرگ است. اگر به ادبیات فلسفی علاقه دارید، این کتاب راهی شیرین برای ورود به مفاهیم عمیق فلسفی است. داستان به ویژه درباره موضوعات مرگ، معنای زندگی و ارتباط انسانی است که ارزش بسیاری برای خوانندگانی دارد که در پی فهم بهتر از خود و جهان هستند.
به داستانهای فلسفی و مفاهیم وجودی علاقهمندند؛ دوست دارند فلسفه را در قالب روایتی جذاب و تاثیرگذار تجربه کنند؛ دنبال درک عمیقتر از موضوعاتی مانند مرگ، زندگی، و ارتباطات انسانی هستند؛ مخاطبان جوان و بزرگسالانی که به دنبال داستانی آرامبخش و الهامبخش با بار فکری بالا میگردند.
«چند روز بعد از فوت پدرم پدربزرگ و مادربزرگم به اینجا آمدند تا برای بردن لوازم شخصی پدرم به مادرم کمک کنند در بین، لوازم یک چیز خیلی مهم را پیدا نکردیم؛ دستنوشتهای از پدرم که آن را قبل از وخامت حالش، نوشته بود و هیچکس از وجودش خبر نداشت. دو سه هفته پیش، وقتی که مادربزرگم خیلی دلتنگ پدرم شده بود، به انباری خانهشان رفته و همانطور که سوگواری میکرد لوازم قدیمی پدر را جابهجا میکرد. درون ماشین پلاستیکی قرمزی که پدر برایم خریده بود، آن را پیدا کرد؛ داستان بلندی به اسم دختر پرتقالی شاید پدرم این داستان را برای زمانی که من بزرگ شدم نوشته بود، برای همین آن را در یکی از اسباببازیهای من جاسازی کرده بود. او مطمئن بود زمانی که این داستان را پیدا میکنم آن قدر بزرگ شدهام که حرفها و مقصودش را از نوشتن این داستان بفهمم. از طرفی شاید داستان مربوط به همان ماشین قرمز باشد، اما تنها چیزی که دنبالش بودم خواندن این روایت بود که مطمئنم به من و دوران چهارسالگیام ربط داشته است. زمانی که پدرم سعی کرد در قالب داستان، دوران نبودنش در کنارم را به من بفهماند. او امنترین جا را برای نگهداشتن داستانش پیدا کرده بود؛ چون مطمئن بود روزی سراغ آن ماشین قرمز پلاستیکی خواهم رفت و کسی که باید این نوشتهها را بخواند، آنها را پیدا خواهد کرد بعد از پیداشدن این دفترچه فهمیدم که هیچگاه لوازمم را بدون وارسی به سطل زباله نیندازم؛ چون تا آن روز، سر سوزنی تصور نمیکردم که در وسایل کهنه و قدیمی من چیزی به این مهمی پیدا شود. به نظرم باید دنبال راه بهتری برای مخفی کردن چیزهای مهمی مثل این نوشتهها باشم. جای امنی که بعدها به دست کسی که میخواهم برسد. جادادن تعداد زیادی ورق کاغذ در یک اسباببازی پلاستیکی کار درست و امنی نیست. گرچه این روزها سرعت انتقال اطلاعات آنقدر بالاست که کمتر پیش میآید چیزی بنویسی و انتظار داشته باشی ده بیست یا سیسال بعد کسی بخواند، اما قطعاً دختر پرتقالی جزو این نوشتهها نیست و ارزشش خیلی بالاتر از این حرفهاست. این داستان مخصوص پسری پانزدهساله است که پدرش را بهخوبی بهخاطر ندارد و هر آنچه از او میداند چیزی نیست جز گفتههایی که از دیگران شنیده است. این روایت خاصی است از یک پدر برای پسری که باید او را بشناسد؛ اما این را هم بهخاطر داشته باشید که هر قصهای برایآنکه ادامه پیدا کند، به مقدمه کاملی هم نیاز دارد.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir