به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02166963155
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







برف های کلیمانجارو





فرصت دارید این کتاب ارزشمند را تهیه کنید!

در صورت تأخیر یا تغییر قیمت در تامین کتاب، اطلاع‌رسانی خواهد شد.





آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب برف‌های کلیمانجارو (The Snows of Kilimanjaro) یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین داستان‌های کوتاه ارنست همینگوی، نویسنده برجسته آمریکایی است که نخستین بار در سال 1936 منتشر شد. «برف‌های کلیمانجارو» نه فقط داستانی درباره مرگ، بلکه تأملی عمیق درباره زندگی، هنر، شکست و امید است. همینگوی در این اثر، بیش از هر زمان دیگری، با صداقت و بی‌پرده به درون خود و انسان می‌نگرد. در مجموع، برف‌های کلیمانجارو اثری است که با روایت تکان‌دهنده و مضمون‌های فلسفی و انسانی خود، همچنان یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات مدرن جهان به شمار می‌رود.

درباره کتاب برف‌های کلیمانجارو

داستان درباره‌ی نویسنده‌ای به نام هری است که همراه همسرش هلن برای شکار و ماجراجویی به آفریقا سفر می‌کند. هری بر اثر زخمی ساده در پا دچار قانقاریا می‌شود و در کمپ، در حالی که مرگ را نزدیک می‌بیند، به مرور خاطرات و گذشته‌ی خود می‌پردازد. او در این واپسین لحظات، با تلخی و طنز، زندگی، شکست‌ها و ناکامی‌هایش را مرور می‌کند و به رابطه‌اش با همسرش و تلاش‌هایش برای نویسندگی و خلق آثار ادبی فکر می‌کند. داستان با توصیف کوه کلیمانجارو، بلندترین قله آفریقا، آغاز می‌شود و به لاشه یخ‌زده‌ی یک پلنگ در نزدیکی قله اشاره دارد که نمادی از جستجو و شاید آرمان‌گرایی انسان است؛ هیچ‌کس نمی‌داند پلنگ چرا به آن ارتفاع آمده است. این تصویر، با وضعیت هری و جدال او با مرگ و طبیعت، درهم تنیده شده است. داستان به شکل عمیقی به مفهوم مرگ، اضطراب و ترس از آن و تلاش انسان برای یافتن معنا در زندگی می‌پردازد. هری در مواجهه با مرگ، به ارزیابی زندگی و آثارش می‌پردازد و حسرت فرصت‌های از دست‌رفته را تجربه می‌کند. طبیعت آفریقا و کوه کلیمانجارو به عنوان نمادی از زیبایی و در عین حال بی‌رحمی و بی‌اعتنایی به سرنوشت انسان‌ها حضور دارد. همینگوی در این داستان نیز از سبک خاص خود، یعنی سبک یخکوه (Iceberg Theory)، بهره می‌برد؛ با زبان ساده و ظاهراً بی‌پیرایه، اما با لایه‌های عمیق روان‌شناختی و فلسفی. این داستان از شاهکارهای کوتاه همینگوی به شمار می‌رود و در کنار آثاری چون «آدمکش‌ها» و «تپه‌هایی همچون فیل‌های سفید» جایگاه ویژه‌ای دارد.

خواندن کتاب برف‌های کلیمانجارو را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

این کتاب یکی از شاهکارهای ارنست همینگوی و نمونه‌ای برجسته از ادبیات قرن بیستم آمریکا است که با سبک ویژه و تاثیرگذار همینگوی نوشته شده است. اگر به داستان‌هایی با روایت کوتاه، اما عمیق و واقع‌گرایانه علاقه دارید، این اثر با پرداختن به لایه‌های روان‌شناختی و فلسفی شخصیت‌ها، برای شما جذاب خواهد بود. داستان، مفاهیمی چون مرگ، زندگی، شکست، امید و جدال انسان با طبیعت را به شکلی عمیق و تأمل‌برانگیز بررسی می‌کند و مناسب کسانی است که به دنبال تأمل در این موضوعات هستند. سبک «یخکوه» همینگوی، با سادگی ظاهری و عمق معنایی، برای کسانی که به سبک‌های متفاوت نویسندگی علاقه دارند، تجربه‌ای منحصربه‌فرد ارائه می‌دهد. برخی خوانندگان اشاره کرده‌اند که برای درک بهتر داستان و ارجاعات آن، داشتن اطلاعاتی درباره تاریخ اروپا و هنر می‌تواند به فهم عمیق‌تر اثر کمک کند. داستان سرشار از نمادپردازی و استعاره است و برای مخاطبانی که به تحلیل لایه‌های پنهان متن علاقه‌مندند، بسیار مناسب است. در مجموع، اگر به دنبال اثری هستید که هم از نظر ادبی و هم از نظر محتوایی، شما را به تفکر وادارد و تجربه‌ای متفاوت از داستان‌نویسی کلاسیک ارائه دهد، برف‌های کلیمانجارو انتخابی ارزشمند است.

در بخشی از کتاب برف‌های کلیمانجارو می‌خوانیم

خود او همیشه وقتی بیشتر نزد زن‌ها موفقیت پیدا کرده بود که به‌ آن‌ها دروغ گفته بود. هیچوقت نشده بود که راست بگوید و کارش بگیرد. اما این دروغی که این بار به‌ زنش گفته بود بیشتر از آن که مربوط به ‌عادت دروغگویی او باشد مربوط به این بود که هیچ حرف راستی برای گفتن نداشت. سابقا مدتی برای خودش زندگی کرده بود، ولی این زندگی خواه ناخواه به‌ آخر رسید. بعد از آن زندگانی را با اشخاص مختلف و با پولدارها ادامه داده و در هر جا، و گاهی هم در جاهای تازه، به ‌سراغ آنچه بهتر بود رفته بود. سعی کرده بود اصلاً فکر نکند، و از آن وقت زندگیش صورتی کاملاً مطبوع پیدا کرده بود. در درون روح خود، خودش را طوری زره‌پوش کرده بود که هیچ وقت عادت فکر مایه دردسرش نشود. این کاری بود که غالب کسان دیگر هم می‌کردند: قیافه «آقایی» را به ‌خود گرفته بود که به ‌هرچه پیش از این کرده است با چشم تمسخر نگاه می‌کند. ولی البته علت اصلی این قیافه گرفتن این بود که حالا دیگر آن کارها را نمی‌توانست بکند. فقط تصمیم گرفته بود که یک روز درباره این مردم هرچه را که باید نوشت بنویسد. به‌خود گفته بود که یک روز به تفصیل از «خرپول‌ها» صحبت خواهد کرد و به ‌دیگران خواهد فهمانید که او خودش یکی از آن‌ها نبوده، بلکه در جمع آن‌ها فقط «طفیلی» و «جاسوس» بوده است. آن وقت دست از زندگی اعیانی برخواهد داشت تا بتواند همه آنچه را که در این باره می‌دانست بنویسد، و برای اولین بار این جریان به‌ دست کسی نوشته خواهد شد که درست می‌داند چه می‌نویسد. اما خودش می‌دانست که هیچوقت این کار را نخواهد کرد، زیرا که هر روزی که بی‌نوشتن و با زندگی راحت و بی‌دردسر، با آن زندگی که مورد تنفر او بود بگذرد، استعداد نویسندگیش را تحلیل خواهد برد و اراده کار کردن را در وی سست‌تر خواهد کرد، به ‌طوری که کم کم نویسندگی را به‌ کلی از یاد خواهد برد.

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه