به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







تیمبوکتو









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب تیمبوکتو، اثری ماندگار از پل استر است که برای نخستین بار در سال 1998 منتشر شد؛ داستانی که از زبان یک سگ وفادار به نام آقای بونز روایت می‌شود، سگی که به عنوان قهرمان و راوی همزمان همراه مردی بی‌خانمان به نام ویلی جی. کریسمس است. ویلی، مردی که از نظر جسمانی در شرایط نامساعدی به سر می‌برد، با همراهی آقای بونز سفری احساسی و پرماجرا از بروکلین به سمت بالتیموئر را آغاز می‌کند تا معلم قدیمی دبیرستانش را بیابد و مکانی امن برای دوست وفادارش فراهم کند.

درباره کتاب تیمبوکتو

این رمان به شکلی منحصربه‌فرد و جذاب، دنیای انسان‌ها را از چشم یک حیوان به تصویر می‌کشد، روایتی که نه تنها داستان یک سفر جسمانی بلکه سفری عمیق به دنیای درونی شخصیت‌ها است. پل استر با به کارگیری دیدگاهی تازه و استفاده از زبان ساده اما بارمعنا، موفق شده است یکی از غنی‌ترین و تاثیرگذارترین داستان‌های ادبیات آمریکا را بیافریند که هم همزادپنداری عاطفی و هم تحلیل روانشناختی را در بطن خود دارد. کتاب تیمبوکتو انتخابی به‌جا و به‌یادماندنی برای همه کسانی است که به دنبال داستانی دلنشین، متفاوت و عمیق در برابر نگاهی نو به دنیای اطراف می‌گردند.

خواندن کتاب تیمبوکتو را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

افرادی که به دنبال خواندن رمانی با نگاهی نوآورانه و متفاوت هستند. دوستداران داستان‌های احساسی و واقعی که در قالب سفر و همراهی با حیوانات روایت می‌شوند. کسانی که به ادبیات معاصر آمریکا و آثار پل استر علاقه‌مندند. خوانندگانی که می‌خواهند درباره پیوندهای انسانی و حیوانی و تاثیر آن بر جستجوی معنا در زندگی فکر کنند.

در بخشی از کتاب تیمبوکتو می‌خوانیم

آدم‌ها بعد از مرگشان به آنجا می‌رفتند، وقتی روح آدم از بدنش جدا می‌شود، جسمش را خاک می‌کنند و روحش به آن دنیا می‌رود، هفته‌های گذشته ویلی مدام از این موضوع حرف می‌زد و حالا دیگر شک نداشت که سرای باقی وجود دارد. اسمش تیمبوکتو بود... جایی که دنیا تمام می‌شود، تیمبوکتو شروع می‌شود. عادات را به سختی می‌توان ترک کرد و بی‌تردید، آموختن حقه‌های تازه به سگ‌های پیر، کار بیهوده‌ای است. ویلی ناله‌ای کرد و روی زمین ولو شد. اینکه بعد از این همه راه رفتن به جایی نرسیده بودند به نظر مستر بونز دردناک بود. از دیدن صاحبش در آن وضعیت وخیم، قلبش به درد آمد. نفهمید از کجا آن قدر مطمئن است، اما همان طور که به ویلی نگاه می‌کرد که خم می‌شد تا روی زمین بنشیند، می‌دانست که دیگر بلند نخواهد شد. این آخر زندگیشان بود. دقیقه‌های آخر بود و فقط می‌توانستند بنشینند تا نور زندگی در چشمان ویلی خاموش شود. 

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه