به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







هیچ وقت پای زن ها به ابرها نمی رسد









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب هیچ‌وقت پای زن‌ها به ابرها نمی‌رسد دربردارنده 16 داستان کوتاه از مرضیه سبزعلیان نویسنده معاصر ایرانی است. در بخشی از داستان زن سالم از این کتاب می‌خوانیم: «مادر به سمت چپ آشپزخانه، جایی که آن طرفش دیوار خانۀ همسایه بود اشاره کرد: «دختر ناهیدخانم را ببین، یک ساله تو همان شرکت مانده، چند روز پیش ناهیدخانم می‌گفت نصف بیش‌تر جهیزیه‌اش را خودش خریده.، اما تو چی؟ عرضه نداری خودت را یک‌جا درست و حسابی بند کنی!» «چه کسی را هم مثال می‌زند، مثلاً دختر ناهیدخانم خیلی آدم‌حسابی است؟ خوبه خودم یک بار رفته بودم محل کارش، وقتی یارو صدایش می‌زد همچین با عشوه می‌گفت جانم که بیا و ببین. معلومه، منم اگر این قدر قر‌ و غمزه داشته باشم یک سال که هیچ، یک عمر می‌توانم تو یک شرکت کار کنم.» «خب حالا، گناه دختر مردم را نشور، ما که چیزی جز خانمی ازش ندیدیم!» «اصلاً دلم می‌خواهد تو هر شرکتی فقط دو هفته کار کنم!» «بله، خب، یادت رفته، دانشگاه آزاد قبول شدی، رفتی و آمدی، گفتی: ’لیسانس می‌گیرم، می‌شوم معلم آموزش و پرورش، بعد کلی بیمه و مزایا پشت بندش می‌گیرم! ‘ مدام تو گوش ما خواندی که: ’خرج دانشگاه آزادم را بدهید به جایش همۀ جهیزیه‌‌ام را خودم می‌خرم. ‘ کو حالا؟ شش ماهه درس‌ات تمام شده، یک ماه درست و حسابی سر کار رفتی؟» «کار بود و نرفتم؟» «کوری این همه آگهی توی روزنامه. اصلاً همۀ این‌ها را ول کن، شرکت آریا که خوب بود. بندۀ خدا مهندس دو سه بار تلفن کرد. خودم شنیدم می‌گفتی: ’استخدام آموزش و پرورش شدم. ‘ افاده‌ها طبق طبق...» دختر لیوان چای را کوبید روی میز و به مهندس فکر کرد که باز هم دیشب تلفن کرده بود و گفته بود برگرد و او باز هم مثل یکی دو بار قبل نتوانسته بود بگوید: «نمی‌توانم، وقت‌هایی که شما نیستید پسر‌تان مزاحمم می‌شود.»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه