معرفی کتاب
کتاب سوار قطار فردا سروده ی جواد مجابی است.
یکی از شعرهای این کتاب را می خوانیم :
«خواننده ای اتفاقی نمی یابد این کتاب های غریب
هربار که آمده ام بنشینم و بنوشم این جا
جوان و سالخورده، مرد و زن پشت به قفسه رمان ها و سفرنامه ها و نقشه ها ساعت ها به وراجی می نشینند
لاگر و گینش شکنبه شان را پر می کند
ندیده ام که محض فضولی یکی از آن همه پناهنده بدین گوشه لای کتابی را باز کند دمی
چه کسی موجودات چاپی را تبعید کرده به پاب که قهرمانان مکتوبش نمی توانند بنوشند جرعه ای حتی
امروز کتابی را برداشتم از لای اوراقش ریخت به هرجا
حروف نم گرفته و نقشه های از نقش رفته
مقداری جنون و اندکی ساده دلی
گارسن می دانسته چیزی لابد که با پارچخ نم دار آمد
با حرکت عصبی برای پاک کردن نقوش
تکه ای از فضای کافه و مشتری هاش
بی رنگ می شد تا نقش های جان گرفته بر میز چوبی پر رنگ تر شوند.»