پسر چیزی نگفت. به لکه بزرگ وسط پاهایش نگاه کرد. دودستی وسط فرمان را محکم گرفته بود. لکه داشت بزرگ تر می شد. قطره های ریز باران به صورتشان می خورد. چراغ های قرمز و سفید و بنفش مغازه ها شبیه خط های رنگی از کنارشان رد می شد.
نظرات کاربران
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.