«هی شعر تر انگیزد» مجموعهای طنزآمیز از سعید بیابانکی شاعر اصفهانی است که توسط انتشارات سپیده باوران منتشر شده است. این اثر با بهکارگیری قالبهای کلاسیک مانند مثنوی، غزل، چهارپاره و رباعی، پیوندی نوین میان سنت شعری و نگاه انتقادی به مسائل اجتماعی-سیاسی ایجاد میکند. عنوان کتاب، طنزی هوشمندانه با ارجاع به بیت معروف حافظ («کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد») است و وعدهی شادمانیِ بیقیدوشرط را به مخاطب میدهد.
بیابانکی در این مجموعه، با زبانی آینهوار و تیزبین، تناقضهای جامعهی معاصر را میکاود. اشعار او همچون تیغی پوشیده در مخمل، نقدهای گزندهاش را در پوشش طنز ارائه میدهد: از رسانههای بیمغز تا سیاستبازیهای روزمره، از ریاهای اجتماعی تا دردسرهای زندگی شهری. شاعر با مهارت، وزن و قافیهی کلاسیک را به خدمت میگیرد تا گزارههای مدرن را به چالش بکشد.
در نمونهای درخشان، شعری با مطلع «سپاسگزارم که گریستم / به جای آنک بگریانی» با بازی واژگانی، گریههای تصنعیِ رسانهای را هجو میکند. بیابانکی حتی مفاهیم فلسفی را دستمایهی شوخی قرار میدهد: «خدایا مرا اینقدر آگاه مکن / که از نادانی خود بیخبرم!». این نگاه، طنزی چندلایه خلق میکند که هم میخنداند و هم به تفکر وا میدارد.
این کتاب برای دوستداران شعر معاصر با گرایش به طنز گزینهای ایدهآل است. علاقهمندان به اشعار کلاسیک نیز از بازیهای زبانی خلاقانهی آن لذت خواهند برد.
شهروندان خسته از فضای سنگین اجتماعی با مطالعهی آن، نفسهای رهاییبخش خواهند کشید. حتی برای پژوهشگران ادبیات تطبیقی، این اثر نمونهای درخشان از تلفیق سنت و نوآوری است. در نهایت، هر کس که میخواهد زهر روزمرگی را با قندخند بشوید، «هی شعر تر انگیزد» را الهام بخش خواهد یافت.
گاو مش حسن
مخزن دردهای بیدرمان
با شما هستم، ای روانکاوان!
بس که گفتید چرت و پرت به من
قرص بستید زرت و زرت به من
کار من روز و شب تخیّل شد
یکی از عضوهای من خل شد
یادتان هست؟ سالها بنده
با دو من قرص و عکس و پرونده
شده بودم مریض خالصتان
بیمۀ عمر و شخص ثالثتان
همه گفتید بایپلاری تو
عاشق سکه و دلاری تو
زخم میشد اگر کف پایم
فالمثل درد داشت آنجایم
سنگ میخورد اگر که بر پشتم
یا پشه میگزید انگشتم
یا که دلدرد میگرفتم من
یا ولو میشدم تو جوب لجن
یا سر شب کنار شمشادی
میگذشت از کنار من بادی
مینوشتید مشکلت عصبی است
خواجه فرمود این چه بوالعجبی است
الغرض من شبیه زایشگاه
شدهام موش آزمایشگاه
قرصهای سفید و ریز و درشت
عین اندوه قدس، ما را کُشت
قصه روز نخست روشن بود
ماجرا لخت کردن من بود
من از این پس خودم روانکاوم
به خدا، عین مش حسن، گاوم!
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir