کتاب روایت بازگشت نوشتهٔ هشام مطرو ترجمهٔ شبنم سمیعیان، اثری تکاندهنده و پرجاذبه در ژانر اتوبیوگرافی است که مرز میان خاطرهنویسی و روایت داستانی را با مهارت کمنظیری در هم میآمیزد. این کتاب که در سال 2017 برندۀ جایزۀ معتبر پولیتزر در بخش زندگینامه و خاطرهنویسی شده، روایتی شخصی و در عین حال جهانی از دلتنگی، تبعید، مبارزه سیاسی و رنج فقدان است. نشر کولهپشتی این کتاب را در ایران منتشر کرده و مخاطب فارسیزبان را با قصۀ مردی آشنا میکند که در جستوجوی پدرش، قدم در سفری درونی و بیرونی میگذارد؛ سفری که فراتر از یک ماجراجویی، بازخوانی تاریخ معاصر لیبی نیز هست.
این اثر داستان واقعی نویسندهاش، هشام مطر، است؛ پسری که در نوجوانی پدرش را در جریان دسیسههای سیاسی حکومت معمر قذافی از دست میدهد. پدر او، جابالله مطر، یکی از مخالفان سرسخت دیکتاتوری قذافی بود که در سال 1989 بهطرز مرموزی ربوده شد. هشام که آن زمان در لندن دانشجوی معماری بود، هیچگاه از سرنوشت پدرش باخبر نشد و همین پرسش بیپاسخ، نیروی محرک زندگی و نوشتن او شد.
پس از سقوط رژیم قذافی، هشام به لیبی بازمیگردد؛ اما نه تنها برای جستوجوی یک عزیز گمشده، بلکه برای مواجهه با وطنِ ازهمپاشیدهاش، برای گفتوگو با خاطرات، مردم، دیوارها، و زخمهای باز مانده از دههها دیکتاتوری. او در این سفر با بستگان، قربانیان و مسئولان پیشین رژیم گفتوگو میکند و در نهایت، از دل زخمها، هویتی تازه برای خود و روایتش میسازد.
کتاب، در کنار روایت احساسی و شخصی، تحلیلی اجتماعی و سیاسی نیز دارد. مطر با نگاهی انساندوستانه، رنجهای مردمی را روایت میکند که نه تنها قربانیان یک نظام ظالم، بلکه اسیر سکوت و فراموشی جهانیاناند.
این کتاب مناسب خوانندگانی است که به روایتهای واقعی، زندگینامهها، و داستانهایی با مضامین سیاسی و اجتماعی علاقهمندند. این کتاب برای کسانی که به ادبیات مهاجرت، تبعید، یا جستوجوی هویت در جهان معاصر علاقه دارند نیز بسیار خواندنی خواهد بود. همچنین دوستداران تاریخ معاصر لیبی، علاقهمندان به روایتهای شخصی از درون دیکتاتوریها، و هر کسی که طعم دوری و رنج را چشیده باشد، میتوانند با این کتاب ارتباطی عمیق برقرار کنند.
«فهمیدم مردی که در سال 2009 به من زنگ زده بود و پدرم را در سال 2002 داخل زندان دهانهٔ دوزخ دیده بود، اکنون در بنغازی زندگی میکند. با او تماس گرفتم و یک قرار ملاقات با هم گذاشتیم. ما بلافاصله در این احساس سرخوشی با هم سهیم شدیم که هرچند مثل یک معجزه بود، اما الان داشتیم در فضایی آزاد، بدون ترس از استراقسمع، در کافهای در لیبی با هم حرف میزدیم. سیگار کشیدیم و مثل نقشهبردارانی صحبت کردیم که فاصلهٔ بین دو نقطهٔ ثابت را اندازهگیری میکنند: فاصلهٔ زمانیای که در سال 2009، از پشت تلفن با هم حرف زدیم و حالا، در ماه مارس 2012 که در آن بودیم و اینکه هنوز هم مثل همان سال، به آینده امید داشتیم، و این حقیقت که ما الان دیگر در قالب صداهایی از پشت تلفن نبودیم، بلکه دو آدم از گوشت و خون بودیم که پشت یک میز و روبهروی هم نشسته بودیم؛ جایی که او میتوانست بهراحتی برخیزد، دستش را از روی میز دراز کند و شانهام را فشار دهد و من هم میتوانستم در مقابل، بهگرمی همین کار را به نشانهٔ دوستی پیروزمندانهای که بسیاری از ما در آن روزهای پرامید احساس میکردیم، انجام دهم و شانهاش را بفشارم؛ آری، این حقیقت مُهر تأیید دیگری بود بر مزیتهایی که زمان حال نسبت به گذشتهٔ تاریک داشت. زمان حال واقعی بود و جسمیّت داشت؛ زمان گذشته، لیبیِ قذافی، کابوسی بود که عاقبت از آن بیدار شده بودیم.
دلم میخواست چیزهای بیشتری از ملاقات او با پدر بشنوم، اما درعینحال و با اینکه عجیب بود، دوست داشتم دربارهاش حرف هم نزنیم. میان این دو احساس گیر افتاده بودم که به آن مرد پیشنهاد دادم - انگار که دوستانی قدیمی بوده باشیم - تا عکس پدرم را که در گوشی تلفن همراهم ذخیره داشتم، به او نشان دهم.
درحالیکه عینکش را درمیآورد و روبهجلو خم میشد، گفت: «بله، بله.» با دیدن عکس صورتش که بسیار به صفحهٔ گوشی نزدیک شده بود، جدی و خالی از حس شد.
پرسید: «این جابالله مطر است؟»
این یک پرسش بود؟ - مطمئن بودم که سؤال است - اما در سکوتی که حاکم شد، با خودم فکر کردم شاید بیشتر یک جمله بوده که معنایش این است: «خوب، این جابالله مطر است.» فکر دیگری که به ذهنم رسید این بود که پدر آنچنان تغییر کرده است که حالا، این مرد که پدر را دیده است، همان احساس ناخوشایندی را تجربه میکند که همیشه از آن ترسیدهام؛ ترس از اینکه نتوانم پدر خودم را تشخیص دهم، و البته که این مرد، این احساس را به گونهای دیگر تجربه میکند، بدینترتیب که با خودش فکر میکند: «خدای من، جابالله چقدر تغییر کرده است!»بالاخره گفت: «اما این جابالله مطر نیست.» و به صندلیاش تکیه داد.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir