کتاب «همزاد» نوشته نورالدین آزاد، رمانی پرکشش با محوریت زندگی شیرزاد طبری، کشتیگیر پرافتخار مازندرانی است که در آستانه آخرین مسابقهاش دچار حادثهای عجیب میشود. داستان با رخدادهای پیچیده و ماجراهای پلیسی، از کشته شدن احد (عضو یک باند خلافکار) تا مواجهه شیرزاد با علی شجاع و دایی مرموزش سمندر، پیش میرود. عنصر متافیزیکی و ارتباط معنوی میان شیرزاد و خواهر دوقلویش شهرزاد، نقش مهمی در روایت دارد و وقایعی رخ میدهد که فراتر از عقل و علم امروزی است. در نهایت، مضمون اصلی رمان بر پیروزی جوانمردی و پاکی تأکید دارد.
شخصیت شیرزاد طبری در رمان «همزاد» این ویژگیها را دارد: قهرمان و مردانه: شیرزاد کشتیگیر نامدار مازندرانی است که با قدرت، شجاعت و اخلاق انسانی شناخته میشود و قهرمانی او مورد اطمینان همه است. متواضع و تاثیرگذار: او با تواضع و رفتار مثبت خود، اطرافیان را جذب میکند و حتی جوانانی مانند آرش را به راه درست هدایت میکند. پیوند روحی با خواهرش: رابطهای عمیق و متافیزیکی با خواهر دوقلویش شهرزاد دارد؛ بهطوریکه درد و رنج او را حس میکند و پس از مرگ شهرزاد، دچار بحران روحی و بیماری مرموز میشود. مبارزه با پلیدی: در برابر فساد، مرگ، اعتیاد و شخصیتهای منفی ایستادگی میکند و اخلاق و پاکی را در زندگی خود و دیگران ترویج میدهد. تحت تأثیر نیروی ماورایی: بسیاری از رفتارها و تصمیماتش تحت تأثیر نیرویی متافیزیکی و ارتباط با روح خواهرش شکل میگیرد و گاهی حس پیشگویی و الهام دارد. در مجموع، شیرزاد طبری شخصیتی مثبت، اخلاقمدار و تاثیرگذار است که مردانگی و پاکی را در برابر مشکلات و تاریکیها به نمایش میگذارد.
علاقهمندان به رمانهای ایرانی با داستانی پرکشش، ماجراهای خانوادگی و عناصر معمایی و پلیسی. کسانی که به روایتهایی با بهرهگیری از عوامل متافیزیکی و پیوندهای معنوی میان شخصیتها علاقه دارند. مخاطبانی که دوست دارند شخصیتهای مثبت، اخلاقمدار و الهامبخش را در بستر داستانی جذاب دنبال کنند. خوانندگانی که به دنبال رمانهایی با نثر ساده، صمیمی و قابلدرک برای عموم هستند.
گاهی مردم عامی بر اثر یک حس برتر و یا تجربههای نانوشته اما سینه به سینه گشته، چیزهایی میگویند که فراتر از علم و خارج از شعور مادی دانشمندان است. مردم میگفتند شهرزاد نیمهٔ دوم شیرزاد است و عقیده داشتند که دو خواهر و برادر مانند یک روح در دو جسم هستند. از کودکی این دو داستانهایی میگفتند که به ظاهر به لطیفه یا افسانه میمانست ولی عمق آن برای هر هوشمند یکتاپرستی جذاب و درخشان بود. آنها میگفتند اگر شیرزاد در جنگل از حیوانی میترسید، در خانه، شهرزاد غش میکرد و یا اگر چاقو در آشپزخانه دست دخترک را میبُرید، در بیابان همان دست شیرزاد درد میگرفت و میسوخت. میگفتند اگر خاری در انگشت شیرزاد فرو میرفت، خواهرش هم در جایی دیگر، همان انگشت خود را ناخودآگاه به دهان میبرد. این نکتههای اسرارآمیز کمکم به گوش یکی از اعضای مهربان سازمان تربیتبدنی رسید و پس از آن هوش و حواس آقای طاهر بابایی مربی کارکشته و پراحساس شیرزاد، را هم به خود جذب کرد. او در آغاز به سوی آقای طبری رفت؛ اما پیرمرد با رنگ تیره و خرخرهای عجیب، زیر چادر اکسیژن با مرگ جدال میکرد. سپس به سوی نامادری دوقلوها رفت؛ ولی احساس نمود این زنبابا بیشتر از خودش و دو پسرش میگوید و دوقلوها را تحقیر میکند. در نهایت معلوم شد زن فقیر و بیسواد، هر چه خباثت و حسادت در نهاد داشته بر سر و جان دوقلوهای بیمادر خالی کرده است. به ناچار و با شرمندگی یکی از پزشکان را به کناری کشید. این حس را داشت تا لب باز کند و رمز و راز دوقلوها را بگوید، پزشک متخصص اعصاب و روان به او بتوپد: «آقای مربی از شما با این موهای سفید بعید است که اینهمه خرافه بگویی و چرت و پرت ببافی!» مربی با مِن مِن و آب دهان قورت دادن، نظر خودش را در مورد گفتههای دوستان و آشنایان قهرمان و تجربههای همسایگان به زبان آورد و سپس ساکت شد. ناگهان احساس کرد که چهره دژم پزشک شکفته و چینهای پیشانیاش صاف شد. پزشک انگشت سبابهاش را ذوقزده، سوی او تکان میداد و معلوم نبود با مربی حرف میزند یا با خودش.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir