قربانی نوشتهی کورتزیو مالاپارته، روایتی حیرتآور از جنگ جهانی دوم است که با نثری قوی و تصویری، ویرانی، فساد و خشونت این دوره را بازگو میکند. نویسنده که خود خبرنگاری ایتالیایی بود، این اثر را مخفیانه نوشت و بلافاصله پس از جنگ در سال 1944 منتشر کرد. قربانی ترکیبی از خاطرات شخصی، گزارشهای جنگی و داستانسرایی است که از مهمترین آثار ادبیات جنگی قرن بیستم محسوب میشود.
این کتاب، چهرهای عریان و تکاندهنده از جنگ جهانی دوم را به نمایش میگذارد. مالاپارته، که ابتدا گرایشهای فاشیستی داشت اما بعد از جنگ از آن فاصله گرفت، در این اثر از فساد، خشونت و زوال اخلاقی در اروپا میگوید. او در قالب روایتی نیمهمستند، مشاهدات خود را از نبردهای خونین، اردوگاههای مرگ، و مهمانیهای پرزرقوبرق نازیها توصیف میکند.
کتاب از نمادگرایی و توصیفاتی زنده بهره میبرد تا تأثیرات عمیق جنگ را به تصویر بکشد. صحنههایی مانند جسدهای متعفن در خیابانهای رومانی، سربازانی که در محاصرهی لنینگراد از گرسنگی به مرز جنون میرسند، و رهبران نازی که در کاخهایشان جشن میگیرند، همه نشاندهندهی پوچی و وحشت جنگ است. در این روایت، انسانها یا قربانی جنگاند، یا در برابر فجایع آن بیتفاوت.
نثر مالاپارته طنزی تلخ و گزنده دارد که میان خنده و وحشت، مرز باریکی ایجاد میکند. او با دقتی بیرحمانه، وضعیت اروپا را در میان هرجومرج، خیانت و سقوط اخلاقی به تصویر میکشد. قربانی تنها گزارشی از جنگ نیست، بلکه تأملی بر ماهیت انسان در مواجهه با خشونت و نابودی است.
قربانی برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی، بهویژه آثاری که به جنگ جهانی دوم میپردازند، اثری جذاب و تاملبرانگیز است. همچنین کسانی که به سبکهای مستندگونه و روایات فلسفی دربارهی جنگ و سیاست علاقه دارند، از این کتاب لذت خواهند برد. خواندن آن، تجربهای تلخ اما ضروری برای درک عمق فجایع جنگ و ماهیت انسان در بحرانهای بزرگ است.
گفتم: «بین موسولینی و پاپ نیز در آغاز کار اختلافات شدیدی بروز کرده بود. هر دو ساکن یک شهرند و هر دو مدعیاند که از عیب و اشتباه مبرا هستند؛ و بنابراین مسلم بود که بینشان نزاعی درخواهد گرفت. ولی هر دو با هم کنار آمدند و حالا کارها بر وفقمراد هر دو صورت میگیرد. وقتی یک فرد ایتالیایی از مادر متولد میشود، موسولینی او را تحت حمایت خود میگیرد: اول او را به پرورشگاه میسپارد، بعد او را به مدرسه میفرستد، پس از آن حرفهای به او یاد میدهد، بعد او را وارد حزب فاشیست میکند و تا بیست سالگی از او کار میکشد. در بیست سالگی او را به نظام اجباری میبرد و دو سال در سربازخانه نگهش میدارد. بعد مرخصش میکند و باز به کارش میگمارد و وادارش میکند که زن بگیرد، و اگر زن و شوهر بچهدار شدند، با بچههای آنها همان معامله را میکند که با پدرشان کرده بود. وقتی هم پدر پیر شد و دیگر قادر به کار نبود و به هیچ دردی نخورد، به خانه روانهاش میکند و وظیفهی ناچیزی به او میدهد و به انتظار مرگش مینشیند. بالاخره وقتی یارو مرد، موسولینی تحویل پاپش میدهد تا او هرچه دلش خواست با آن مرده بکند.»
پادشاه آلمانی لهستان بازوان خود را به هوا بلند کرد و از بس خندهاش گرفته بود که غش کرد و سرخ و کبود شد و نزدیک بود خفه شود. تمام همسفرههای او نیز بازوان خود را به هوا بلند کردند و با هم داد زدند: «Ach! Wunderbar! Wunderbar!» بالاخره فرانک جام بزرگی شراب نوشید و با صدایی که هنوز از هیجان میلرزید، گفت: «آه از این ایتالیاییها! چه نبوغ سیاسی سرشاری! چه شم قضایی خوبی!» و بعد، درحالیکه صورت عرقآلود خود را پاک میکرد، افزود: «حیف که آلمانیها همهشان کاتولیک نیستند، چرا که در آن صورت مسائل دینی در آلمان بسیار ساده میشد، چون همینکه کاتولیکها میمردند، ما هم ایشان را تحویل پاپ میدادیم. ولی آخر پروتستانها را به چهکسی باید تحویل داد؟»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir