کتاب راهآهن زیرزمینی نوشتهی کولسون وایتهد، رمانی پرفروش و برندهی جوایز متعدد از جمله جایزهی پولیتزر و جایزهی ملی کتاب آمریکا است. این رمان به موضوع بردهداری در آمریکا میپردازد و داستان دختری جوان به نام کورا را روایت میکند که برای رسیدن به آزادی، از مزرعهی پنبه فرار میکند و در مسیر پرخطر و پرچالش راهآهن زیرزمینی قرار میگیرد. وایتهد با روایتی جذاب و پرتعلیق، ظلم و ستمی را که بر سیاهپوستان و بردهها در تاریخ آمریکا روا داشته شده است، به تصویر میکشد.
رمان راهآهن زیرزمینی داستان کورا، دختری جوان و برده، را روایت میکند که در مزرعهی پنبه در جورجیا زندگی میکند. کورا پس از تحمل سالها ظلم و ستم، تصمیم میگیرد به همراه سزار، یکی از همردههایش، از مزرعه فرار کند. آنها به راهآهن زیرزمینی، شبکهای مخفی از افراد و مسیرهای امن که به بردهها کمک میکرد تا به آزادی برسند، پناه میبرند.
در طول سفر پرخطر خود، کورا با چالشها و خطرات زیادی روبرو میشود. او از ایالتی به ایالت دیگر سفر میکند و در هر ایالت با شرایط متفاوتی مواجه میشود. گاهی به ظاهر به آزادی نزدیک میشود، اما هر بار با تهدیدها و موانع جدیدی روبرو میشود که او را به فرار دوباره وامیدارد. کورا در این مسیر با افراد مختلفی آشنا میشود که هر کدام به نوعی به او کمک میکنند یا مانع پیشرفت او میشوند.
وایتهد در این رمان نه تنها به ظلم و ستم بردهداری میپردازد، بلکه با خلق داستانی پر از تعقیب و گریز، خواننده را تا آخرین صفحه درگیر نگه میدارد. او با استفاده از عناصر تخیلی، مانند تصور راهآهن زیرزمینی به عنوان یک شبکهی واقعی از قطارها و تونلها، داستانی خلق میکند که هم تاریخی است و هم نمادین.
کتاب راهآهن زیرزمینی برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی، اجتماعی و داستانهای پرتعلیق بسیار مناسب است. اگر به دنبال کتابی میگردید که شما را با تاریخ تلخ بردهداری در آمریکا آشنا کند و در عین حال داستانی جذاب و پرکشش ارائه دهد، این کتاب برای شماست. همچنین، این کتاب برای کسانی که به داستانهای نمادین و تأملبرانگیز علاقهمند هستند، جذاب خواهد بود.
به طور کلی، کتاب راهآهن زیرزمینی برای همهی کسانی که به دنبال رمانهای عمیق و تأثیرگذار هستند، توصیه میشود. اگر به دنبال کتابی میگردید که شما را به سفری هیجانانگیز و تاریخی ببرد، این کتاب را از دست ندهید.
در بین ساختمانهای دوازده طبقه، این ساختمان تنها بنای شهر بود که بر تمام مستقلات جنوب اشراف داشت. اصلاً مایۀ افتخار شهر بود. طبقۀ اول بانک بود با سقفی طاقی و سنگ مرمرهایی که از تنسی آورده بودند. بثی آن جا کاری نداشت، اما با طبقات بالایی غریبه نبود. هفتۀ پیش تولد پدر بود و بچهها را برده بود تا پدر را ببینند و صدای پای خانم را در لابی زیبا شنیده بود. تا صدها مایل آنطرفتر هم در جایی آسانسوری جز آسانسور این ساختمان وجود نداشت که آنها را به طبقۀ هشتم ببرد. آسانسور برای میزی و ریموند جذابیتی نداشت و بارها آن را دیده بودند، اما بثی در مواجهه با این دستگاه جادویی هم حس شعف و هم حس وحشت داشت و طوری به این ریل برنجی میچسبید که انگار در خطر است.
آنها از طبقات نمایندگی بیمه، ادارات دولتی و شرکتهای واردات گذشتند. چون ساختمان گریفین بخش بزرگی از کسبوکار شهر را در خود جای داده بود، مغازۀ خالی زیاد نداشت. آقای اندرسون در طبقهای بود که بیشتر وکلا آن جا دفتر داشتند. آن جا با فرشهای گرانقیمت مفروش شده بود و دیوارهای چوبی تیرهای داشت و نیز درهای شیشهای مات. آقای اندرسون خودش هم روی قراردادهایی کار میکرد که اغلب به تجارت پنبه مربوط میشدند. آقای هندرسون با دیدن خانوادهاش حسابی غافلگیر شد. او از بچههایش با شادی و هلهله یک کیک کوچک دریافت کرد، اما کاملاً معلوم بود که نگران کارش است و گفت باید برگردد سر کاغذهایش. برای یک لحظه بثی فکر کرد، نکند آقا سرزنشش کند، اما چیزی گفته نشد. خانم اندرسون اصرار داشت به مسافرت بروند. منشی آقای اندرسون در را باز نگه داشت و بثی بچهها را به سمت شیرینیفروش هل داد.
امشب بثی از جلوی درهای براق برنجی بانک گذشت و به خانه رفت. این عمارت باشکوه با توجه به شرایطی که داشت و خدماتی که ارائه میکرد روزبهروز بیشتر به اثری تاریخی تبدیل میشد. بثی مثل زنی آزاد در پیادهرو قدم زد. هیچکس او را تعقیب یا اذیت نکرد. بعضی از دوستان خانم اندرسون که بثی را مثل دختر خانم اندرسون میدانستند، حتی به او لبخند هم میزدند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir