کتاب تو مثل من فردا دنیا آمدی مجموعهای استثنایی از نامههای تبادلشده میان سه شاعر بزرگ قرن بیستم: بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه و مارینا تسوتایوا. این نامهها که در سالهای 1926 و 1927 نوشته شدهاند، پنجرهای نادر به دنیای فکری و عاطفی این شاعران میگشایند و دغدغههای هنری، چالشهای شخصی و تحسین عمیق آنان را نسبت به یکدیگر آشکار میسازند. این مکاتبات، گفتوگویی عمیق دربارهی عشق، شعر، تبعید و نیروی دگرگونکنندهی هنر است و انعکاسی از حساسیتهای خارقالعادهی این سه ذهن خلاق به شمار میرود.
این کتاب ساختاری سهگانه دارد که در آن هر شاعر با صدایی منحصربهفرد وارد گفتوگو میشود:
بوریس پاسترناک: شاعری نوظهور در ادبیات روسیهی شوروی که با احترام عمیق به سراغ ریلکه میرود. پاسترناک در نامههایش به دنبال راهنمایی و پیوندی عمیق با این دو شاعر بزرگ است.
راینر ماریا ریلکه: شاعری در اوج جایگاه ادبی خود که در واپسین سالهای زندگیاش با بینشی پراحساس و نثری شاعرانه پاسخ میدهد. ریلکه در نامههایش شعر را به عنوان رسالتی مقدس میبیند.
مارینا تسوتایوا: شاعری که در تبعیدی خودخواسته در فرانسه زندگی میکرد و با زبانی پرشور و نگاهی نافذ به این گفتوگو میپیوندد. تسوتایوا با بیان آتشین و بیپروای خود، مکاتبات را به سطحی از شور و اشتیاق شاعرانه میرساند.نامههای این سه شاعر صرفاً مبادلات ادبی نیستند، بلکه مکاشفهای دربارهی نقش شعر در جهانی در حال تغییر و اغلب خصمانهاند. آنها در میان آشفتگیهای تاریخی و شخصی، به دنبال درکی مشترک از معنای شعر و قدرت دگرگونکنندهی آن هستند.
کتاب تو مثل من فردا دنیا آمدی برای علاقهمندان به شعر، فلسفهی هنر و ادبیات بسیار مناسب است. اگر به دنبال کتابی میگردید که شما را با دنیای فکری و عاطفی سه شاعر بزرگ آشنا کند و در عین حال تأملی عمیق دربارهی نقش شعر و هنر در زندگی ارائه دهد، این کتاب برای شماست. همچنین، این کتاب برای کسانی که به تاریخ ادبیات و مکاتبات ادبی علاقهمند هستند، جذاب خواهد بود.
به طور کلی، این کتاب برای همهی کسانی که به دنبال کشف ارتباط میان ادبیات و زندگی و درک عمیقتر از قدرت دگرگونکنندهی هنر هستند، توصیه میشود. اگر به دنبال کتابی میگردید که شما را به سفری درونی به روح شاعران بزرگ ببرد، تو مثل من فردا دنیا آمدی را از دست ندهید.
پاسترناک، نمیآیم (همسرم بیمار است، و برای ویزا، دو هفته باید کوشید، اجازهی برلین، مدرک پزشکی، کاغذبازی محلی). اینجا (مثل همهجا) من نه دوستی دارم نه رابطهای.
حق ندارم (از دید مارینای زندگی) خود را با سر پرتاب کنم. زندگیام سخت است؛ با رفتن، این روزمرهی چموش به گردن اطرافیانم میافتد.
حرف آخر: نه از روی زیرکی (اگر نیایم، بیشتر به من فکر میکنید! مثل شما، من این رمانتیسم را پشتسر گذاشتهام)، و نه از روی حساب (اگر شما را ببینم، بیشتر به شما فکر میکنم! بیشتر از وضع کنونی امکان ندارد!) و نه از روی ترس (ترس ناامید کردن، ناامید شدن).
رفتن شما چه از اسکلهی برلین باشد چه از ارتفاعات بوهِم، من تمام روز هجدهم با شما خواهم بود (از ساعت حرکت بیخبرم). رفتن شما، به هر روی، وحشتناک است.
نمیآیم چون دیر شده است، چون درماندهام، چون سلونیم یکساعته ویزا میگیرد، چون باخت تقدیر من است.
اما وایمار. پاسترناک، شوخی نکنید. من با وایمار دو سال تمام ز ن د گی خواهم کرد. خود را میشناسم. شما خانهی من هستید. سوی شما رفتن سوی خانه رفتن است؛ هر لحظه این را میدانم.
کورکورانه راه میرفتم: گلوشل، شیارهای راه، چراغهای خاموش… و با چنین نیرویی به شما میاندیشیدم، نه، به شما نه، به خودم بدون شما، به این چراغها و به این جادهها بدون شما آه، پاسترناک، تا رسیدن ما به یکدیگر، پاهای من میلیاردها کیلومتر خواهند پیمود (این انفجار صداقت را ببخشید، من چونان مینویسم که در بستر مرگ)!
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir