به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







آتش بدون دود - 7 جلدی









1
آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب آتش بدون دود (جلد اول از مجموعه هفت جلدی) نوشتهٔ نادر ابراهیمی در انتشارات روزبهان چاپ شده است. نادر ابراهیمی برای نوشتن رمان آتش بدون دود، جایزهٔ لوح زرین و دیپلم افتخار 20‌سال ادبیاتداستانی ایران و جوایز دیگری چون براتیسلاوا، تعلیم‌ و تربیت یونسکو و کتاب‌ سال ایران را از آن خودش کرد.  جلد اول کتاب آتش بدون دود گالان و سولماز است. گالان از قبیله یموت است و سولماز از قبیله گوکلان. یموت و گوکلان به‌سبب جنگ‌های خونین که اکنون هم گالان و برادران سولماز سردمداران چنین جنگی هستند،‌ قسم خورده‌اند که نه یموت از گوکلان دختر بستاند نه گوکلان از یموت. گالان اما عاشق است و رسم نمایشی صحرا، ربودن دختر از خانهٔ پدرش را به شیوه‌ای واقعی و مرگ‌طلبانه برپا می‌کند. پدر سولماز (بیوک اوچی کدخدای گمیشان) در اوج خشم آینده را نیک و روشن می‌بیند: شاید سولماز باعث وحدت صحرا شود…

درباره ی کتاب آتش بدون دود

آتش بدون دود رمان بلندی از نادر ابراهیمی است که در 7 جلد نوشته شده است. این رمان روایت‌گر زندگی 3 نسل از مردم صحرانشین ترکمن از عهد قاجار و پادشاهی ناصرالدین‌شاه تا پهلوی دوم و حکومت محمدرضا پهلوی است. آتش بدون دود داستانی عاشقانه ولی سرشار از غرور و خشونت است. او در این کتاب از رویارویی علم و جهل و اختلاف نظر نسل‌ها صحبت می‌کند. عشق و افسانهٔ ترکمن را به‌تصویر می‌کشد و از پایبندی به اعتقادات و وطن‌دوستی می‌گوید. ابراهیمی در این رمان پس از اشاره به زیبایی‌های ترکمن‌صحرا در 3 جلد اول، در 4 جلد بعد به شیوه‌ای داستانی - تاریخی به بیان مبارزات انقلابی معاصر پرداخته است.

خواندن کتاب آتش بدون دود را به چه کسانی توصیه می کنیم

اگر به رمان‌های طولانی ایرانی و سیر در اندیشه‌ها و آداب و فرهنگ مردم ایران در نقاط مختلف و زمان‌های مختلف علاقه دارید، از مطالعهٔ آتش بدون دود لذت خواهید برد.

 در بخشی از کتاب آتش بدون دود را می خوانیم

پیرمردهای ازکارافتاده را به‌تلخی ریشخند می‌کرد و دست می‌انداخت _بی‌هیچ دلیلی. و شاید تنها به این دلیل که اسب نمی‌تاختند و به جنگ نمی‌رفتند.  پیرانی چنین، زمانی که گالان پا به اوبه می‌گذاشت به چادرهای خود می‌رفتند؛ زیرا:  _ آهای اُلدوزِ وامانده! آنجا توی آفتاب نشسته‌یی که چه؟ آفتاب، مال جوان‌هاست! آفتاب مال آنهاست که می‌جنگند و تنشان گرمی می‌خواهد. تو دزد آفتابی الدوز، و حقّ دیگران را می‌خوری…

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه