کتاب دختر نینجاکار داستان دختری نوجوان را روایت میکند که به شدت به دنبال جلب توجه و دیده شدن است. او میخواهد همیشه در مرکز توجه باشد و به همین دلیل وقتی در رقابتهای درسیاش شکست میخورد، رشته ورزشی نینجا را انتخاب میکند تا در آن بدرخشد و سرانجام موفق به کسب کمربند مشکی میشود. این دختر خودخواه تنها به قهرمان شدن فکر میکند و هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد. پس از گذراندن ماجراهای فراوان، او آماده میشود تا به عنوان تنها دختر نینجاکار در مسابقات استانی شرکت کند، اما ناگهان با رقیبی قدرتمند و حرفهای مواجه میشود. این موضوع باعث میشود روحیهاش تضعیف شود و حسادت در وجودش شعلهور گردد. هرچند برادری دارد که از مشکلاتش در امان نیست، اما با ظهور این رقیب، آزار و اذیت برادرش برایش قابل تحملتر میشود و تمام تلاشش را میکند تا نقشهای برای حذف رقیبش بکشد، حتی تا جایی که جان او را به خطر میاندازد. در یک حادثه، همین رقیب به کمک او میآید و در نهایت دوستی عمیقی بین آنها شکل میگیرد.
کتاب دختر نینجاکار را به نوجوانان و جوانانی که به داستانهای انگیزشی و ورزشی علاقهمندند توصیه میکنیم. همچنین، افرادی که به بررسی روابط انسانی و چالشهای رقابتی در زندگی میپردازند، از این کتاب لذت خواهند برد. این داستان میتواند به کسانی که در جستجوی هویت و موفقیت هستند، الهامبخش باشد.
در حالی که خیلی خیلی احساس تنهایی میکردم، ناراحت و پکر، از خونه زدم بیرون و راهی باشگاه شدم. نزدیک باشگاه، چشمم خورد به خانوم قد بلند و لاغری که داشت از ماشین پیاده میشد. باورم نمیشد خانوم صادقی باشه! نزدیک تر که شد دیدم خودشه؛ خانوم صادقیه، معلم ورزش مون. عاشقش بودم؛ واسه همین از دیدنش کیف کردم و کمی هم حالم بهتر شد. زودی رفتم تو بغلش و یه ماچی کاشتم رو لپش. خانوم صادقی از دیدنم هم خوشحال شده بود، هم تعجب کرده بود. چشماش گشاد شد و بدون سلام و احوال پرسی گفت: «محمدی! تو اینجا چه میکنی؟! » سلام کردم و گفتم: «خانوم، من نینجا کار میکنم و امروز هم قراره کمربند مشکی بگیرم » ابرو هاش بالا رفت و با ذوق گفت: «جدی! پس این، بار سومته که ورزشت رو عوض میکنی؟! اولش بسکتبال؛ بعدش هم ژیمناستیک، درسته؟ » گفتم: «آره خانوم، راستش از وقتی که دخترای نینجا رو تو چند کلیپ و تلویزیون دیدم، خیلی ازشون خوشم اومد »
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir