نویسنده در فصول هفتگانه کتاب، بلافاصله از تولد، طفولیت و تحصیلات اولیهی سید مجتبی عبور میکند و به سرعت میخواهد مخاطبش را به بخشهای مهیج زندگی این قهرمان بزرگ و نامدار مردم ایران برساند. با وجود فصلبندی کتاب، هر داستان را در چند پاراگراف تعریف میکند و با ایجاز از آنها میگذرد تا خواننده عصارهای از مراحل گوناگون زندگی سید مجتبی نواب صفوی و جلوههای مبارزاتیاش را درک کند. در «پروانهای که سوخت»، خیالپردازی جایی ندارد و شخصیتها همانهایی هستند که در تاریخ معاصر ایران نقشآفرینی کردهاند؛ زیرا داستانهای زندگی شخصیت اصلی کتاب به قدری جذاب است که نویسنده در اندیشه خلق یک داستان موازی یا مکمل برای اثرش نیفتد.
خواندن این کتاب به افرادی که به تاریخ معاصر ایران و زندگی شخصیتهای تأثیرگذار آن علاقهمند هستند، پیشنهاد میشود.
شب، بیشتر از شصت نفر از جوانهای روستا، به مسجد آمده بودند. بعد از افطار، برای این که حوصلهی آنها سر نرود، سید مجتبی بلند شد و خیلی خلاصه گفت: «به این مسئله باید توجه داشته باشیم که خوشگذرونیهای غیر اخلاقی، آدمها رو از انسانیت دور میکنه و مانع پیشرفت میشه. ما برای هدفهای بزرگتری خلق شدهایم. باید تلاش کنیم تا بتونیم پلههای شناخت و معرفت رو یکی یکی طی کنیم. باید بتونیم صفات خدا رو در خودمون متجلی کنیم. چنین خوشگذرونیهایی فقط افراد رو از مسیر درست دورتر و دورتر میکنه؛ تا جایی که هدفهای بزرگ در نظر اونها ارزش خودش رو از دست میده و همین مسائل پست و حقیر براشون ارزشمند میشه.» پارچههایی را که دستش بود، به مردم نشان داد و گفت: «بازوبندهایی آماده کردهایم که روش نوشته انتظامات اسلامی. فردا وقتی سحری خوردید، یک ساعت قبل از اذان صبح، جلو مسجد جمع بشید تا با هم به بادامستان بریم.» بازوبندها را به محمد واحدی داد تا بین جوانها پخش کند. هوا تاریک بود و باد ملایمی میوزید. سید مجتبی، شال سبزی به کمر بسته بود. یک پرچم سبز هم در دست داشت و جلو حرکت میکرد. جوانها، فانوس به دست، به دنبال او میرفتند. با اینکه فاصلهی دو روستا زیاد نبود، مجبور بودند از کنار دره عبور کنند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir