نان و شراب

این رمان در واقع حسب‌حال سیلونه است. او از انقلاب دل‌زده‌ای سخن می‌گوید که احساس می‌کرد در وجودش سر برمی‌آورد. در واقع، در گفتگوهای این کتاب بعضی از دلایل تصمیم نویسنده به ترک حزب کمونیست در سال 1930 دیده می‌شود.

درباره کتاب نان و شراب

رمان نان و شراب داستان روشنفکرانی را روایت می‌کند که در تلاشند تا راهی به سوی تغییر و بهبود پیدا کنند و همچنین به سرنوشت روشنفکران ناامیدی می‌پردازد که نتوانسته‌اند به هدف خود برسند. این اثر به کشمکش‌های درونی انسان‌هایی می‌پردازد که در جستجوی جهانی بهتر و انسانی‌تر هستند و در این میان، موقعیت روشنفکران به‌ویژه حساس است، زیرا آن‌ها نمی‌توانند مانند کشاورزان عمل کنند.این رمان خواندنی اثر نویسنده ایتالیایی، اینیاتسیو سیلونه، است و آگاهی از زندگی و فعالیت‌های سیاسی او به درک بهتر داستان کمک می‌کند. ماجراهایی که قهرمان رمان از سر می‌گذراند، به نوعی از تجربیات خود نویسنده الهام گرفته است. سیلونه در سال 1945 پس از سقوط حکومت فاشیستی موسولینی به ایتالیا بازگشت و به نمایندگی از حزب سوسیال دموکرات در مجلس شورای ملی ایتالیا انتخاب شد. رمان نان و شراب و دیگر آثار او، یادآور مبارزات ضد فاشیستی آزادی‌خواهان و سوسیالیست‌های ایتالیا و نمایانگر زندگی پرمشقت کشاورزان فقیر، به‌ویژه کافون‌ها، است. اینیاتسیو سیلونه کتاب نان و شراب را در سال 1937 منتشر کرد و سپس در سال 1940 دنباله‌اش، دانه زیر برف را به چاپ رساند.

خواندن کتاب نان و شراب را به چه کسانی توصیه می کنیم

خواندن این کتاب به علاقمندان رمان های تاریخی و اجتماعی، به ویژه تاریخ روسیه توصیه می شود.

در بخشی از کتاب نان و شراب می خوانیم

"زمانی بود که راستگویی هم تا حدی پیشرفت داشت و کم و بیش قابل اغماض بود، اما امروز دیگر اصلا بازار ندارد. پاپ اعظم آن را یک کالای روستایی و بدوی و بسیار پرخرج می‌داند، در صورتی که دروغ و ریا کالایی است به نرمی مخمل و همیشه رایج و نه تنها ارزان بلکه مفید هم هست."

"سپینا در 1927 دستگیر شد و معلوم گردید که او را به جزیره‌ای منتقل کرده‌اند. سال بعد، از آن جزیره گریخت و به کشور فرانسه پناهنده شد. از فرانسه اخراجش کردند و به سوئیس رفت، از سوئیس بیرونش کردند به لوکزامبورگ رفت، از لوکزامبورگ رانده شد به بلژیک پناه برد و اگر از بلژیک بیرونش نکرده باشند حالا باید در آنجا باشد. از چه راهی امرار معاش می‌کند من خبر ندارم، ولی آنچه مسلم است این است که او از زرنگی دست شیطان را از پشت می‌بندد. من از یکی از اقوامش شنیده‌ام که او به بیماری سینه مبتلا است."