کتاب هر صبح راه خانه طولانی و طولانیتر میشود یک رمان تأثیرگذار و پر از تصویرسازیهای شگفتانگیز است که توسط فردریک بکمن، نویسنده پرفروش نیویورک تایمز، نوشته شده است. این اثر به بررسی موضوعاتی چون ترس از مرگ و عشق به زندگی میپردازد و داستان روابط عاطفی و نزدیک بین یک نوه و پدربزرگ را به تصویر میکشد.
داستان از ذهن پیرمردی آغاز میشود که به بیماری آلزایمر مبتلاست. او تقریباً تمام خاطرات گذشتهاش را فراموش کرده و هر روز، یادآوریهایش کمرنگتر میشود. تنها منبع خوشحالی او، نوه محبوبش است که روزها را با هم میگذرانند. خاطرات جدیدی که با نوهاش میسازد، به نظر میرسد تنها چیزی است که او را به زندگی متصل نگه میدارد. فردریک بکمن، هدف خود از نوشتن این داستان را به وضوح بیان میکند و میگوید که این اثر را برای آرامش بخشیدن به ذهن و افکارش نوشته است. در این داستان تأثیرگذار، نبرد میان عشق و ترس به زیبایی به تصویر کشیده شده است. هرچند داستانهای زیادی درباره مرگ و نیستی نوشته شده، اما رویکرد منحصر به فرد این اثر باعث شده تا خوانندگان زیادی از نقاط مختلف جهان به آن جذب شوند.
اگر به دنبال کتابی الهامبخش هستید که جملاتش مدتها در ذهنتان ماندگار شود، این رمان کوتاه و فوقالعاده را از دست ندهید.
میدان یک دایرۀ کامل است. باد با شاخههای درختان در کشمکش است و برگها با صد لهجۀ سبز در جنبش. پدربزرگ همیشه عاشق این وقت سال بودهاست. باد گرمی میان سنبلها میپیچد و قطرات کوچک خون روی پیشانی او خشک میشوند. نوآ انگشتهایش را روی زخم میگذارد و میپرسد: «ما کجاییم بابابزرگ؟ چرا وسایل من اینجا تو میدونن؟ وقتی توی قایق زمین خوردی چه اتفاقی افتاد؟» و اشکهای بابابزرگ جاری میشود. «ما توی ذهنِ من هستیم نوآ-نوآ، که باز هم توی طول شب کوچیکتر شده.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir