کتاب جزء از کل یکی از رمانهای پرفروش نیویورک تایمز است که در سال 2009 موفق به کسب جایزه ادبی مایلز فرانکلین شد. استیو تولتز در این اثر جذاب و گیرا، زندگی پرماجرای دو نسل از خانوادهای به نام دین را به تصویر میکشد که به خاطر رفتارهای عجیب و غریبشان در استرالیا شناخته شدهاند. نویسنده با استفاده از شوخطبعی و نثر طنزآمیز، خواننده را با سوالات فلسفی متنوعی روبرو میکند.
در رمان «جزء از کل» نوشته استیو تولتز، جاسپر دین در درک احساساتش نسبت به پدرش، مارتین دین، با چالشهایی مواجه است. مارتین، مردی بدبین و تحلیلگر، همواره سعی کرده افکار فلسفی و تاریکش را به جاسپر منتقل کند. این کتاب داستانی فلسفی و طنزآمیز است که به بررسی روابط انسانی و چالشهای دنیای مدرن میپردازد. شخصیتها از استرالیا به پاریس و تایلند سفر میکنند و ماجراهای جالبی را تجربه میکنند. رابطه پیچیده پدر و پسری که در یک خانه زندگی میکنند، به خوبی توصیف شده است. عموی جاسپر، تری دین، که در گذشته ورزشکار بوده و به زندان افتاده، با ورودش به زندگی جاسپر، همه چیز را تغییر میدهد.
خواندن این کتاب به افرادی که به داستانهای فلسفی و طنزآمیز علاقه دارند، توصیه میشود. همچنین، کسانی که به بررسی روابط پیچیده انسانی و چالشهای زندگی مدرن توجه دارند، از این کتاب لذت خواهند برد. در نهایت، کسانی که به تحلیلهای عمیق روانشناختی و اجتماعی در مورد خانواده و روابط پدر و فرزندی علاقه دارند، این کتاب را جذاب خواهند یافت.
آن روز یاد گرفتم مادربزرگم در دوران شومی که هیتلر توهم عظمتش را با پوشاندن جامهی عمل به آن نابود کرد در لهستان به دنیا آمد. به گفتهی پدرم هیتلر رهبری بود قدرتمند با شم بازاریابی. وقتی پیشروی آلمانها آغاز شد والدین مادربزرگم فرار کردند به ورشو و بعد از چند ماه سرگردانی در سرتاسر اروپای شرقی سر از چین درآوردند. مادربزرگم در طول جنگ همان جا بزرگ شد، در گتویی در شانگهای. همانطور که بزرگ میشد، زبانهای لهستانی، ییدیش و چینی را یاد میگرفت و به امراض خیس فصل بارانهای موسمی مبتلا میشد و غذای جیرهبندی و بمب امریکایی میخورد، ولی در نهایت زنده ماند. بعد از این که نیروهای امریکایی وارد شانگهای شدند و با خود اخبار بدی از هولوکاست آوردند، خیلی از یهودیها چین را به مقصد اقصا نقاط دنیا ترک کردند، ولی اجداد من تصمیم گرفتند به خاطر تماشاخانهی چندزبانه و قصابی کوشر موفقشان بمانند. این تصمیم به مذاق مادربزرگم که عاشق پدربزرگم، یکی از بازیگرهای تئاترشان، شده بود شیرین آمد. بعد سال 1956 مادربزرگم در هفده سالگی باردار شد و به پدر و مادر خودش و پدربزرگم فشار آورد مقدمات عروسی را بچینند، چون در دنیای قدیم کسی دوست نداشت بقیه دربارهی چنین چیزی حساب و کتاب کنند. یک هفته بعد از ازدواج، خانواده تصمیم گرفت برگردد لهستان تا بچهی در راه را در وطنشان بزرگ کنند، تودهای سلول که قرار بود پدرم شود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir