اثری مختصر از نویسندهی بزرگ روس، فئودور داستایوفسکی، در کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» به داستان مردی میپردازد که از زندگی عادی انسانها فاصله گرفته و احساس میکند که شکاف عمیقی میان خود و جامعه وجود دارد. این روایت، توصیفی قوی و در برخی مواقع بیمعنا از یک هبوط زیرزمینی است.
یادداشتهای زیرزمینی (Notes from Underground) اثر فئودور داستایوفسکی، یکی از مهمترین آثار او به شمار میآید و به عنوان کلید فهم دیگر آثارش و اولین رمان اگزیستانسیالیسم شناخته میشود. راوی این رمان، مردی ناشناس و چهلساله است که سابقاً کارمند دولت بوده و در دو بخش داستان، به بیان دیدگاهها و تجربیاتش میپردازد. بخش اول شامل یک مونولوگ تلخ است که در آن راوی به جستجوی معنای وجود میپردازد و خودآگاهی بیش از حدش به خودسرزنشگری منجر میشود. در بخش دوم، او از حوادث زندگیاش سخن میگوید. این رمان که نخستین بار در سال 1864 منتشر شد، به بررسی عمیقترین خواستههای انسانی و نقد وضعیت انسان معاصر میپردازد. داستایوفسکی با مهارت در به تصویر کشیدن دسیسههای ذهن، این اثر را از دیگر آثار داستانی متمایز کرده است. درونمایههای آن همچنان در جامعه امروز مرتبط است و مضامینی چون آرمانشهری و تأثیر علم و فناوری بر حقیقت را بررسی میکند. سبک نوشتاری داستایوفسکی، که قواعد ادبی را به چالش میکشد، در ابتدا مخاطبان را شگفتزده کرد و بعدها الهامبخش نویسندگان بسیاری شد. در سال 1995، فیلمی نیز بر اساس این اثر ساخته شد.
خواندن یادداشتهای زیرزمینی به افرادی که به فلسفه، روانشناسی و ادبیات اگزیستانسیالیستی علاقهمند هستند، توصیه میشود. همچنین، کسانی که به بررسی عمیق احساسات انسانی و نقد جامعه معاصر تمایل دارند، از این کتاب بهرهمند خواهند شد. این اثر برای افرادی که به دنبال درک بهتر از خود و معناهای وجودی هستند نیز مناسب است.
آه، اگر میدانستم که از سر تنبلی است که کاری انجام نمیدهم باز هم به خود احترام میگذاشتم زیرا حداقل قادر بودم که تنبل باشم، یعنی حداقل صفت و خاصیت مثبتی در من وجود داشت که میتوانستم به آن باور داشته باشم. آنگاه سوال میکردند: او چگونه انسانی است؟ و جواب میدادند: یک آدم تنبل و بیکار. میدانید شنیدن این جمله تا چه حد خوشایند بود! این نشان میداد که قابل تعریف هستم. یعنی مردم حرفی دارند که درباره من بگویند، واژه تنبل هم نامی است، میتواند شغلی باشد یا صفتی برای یک فرد. باور کنید همینطور است. در اینصورت نیز یکی از اعضای بهترین باشگاهها میشدم شغلی داشتم و برای خود ارزش قائل بودم. آقایی را میشناختم که در تمام عمر به این افتخار میکرد که طعم انواع شرابها را میشناسد و این را از امتیازات خود میدانست و هرگز به توانائیهایش شک نداشت. او از دنیا رفت، اما با آرامش و با وجدانی آسوده و پیروز، حق هم داشت. من هم باید برای خود شغلی انتخاب کنم، باید یک آدم بیکاره و پرحرف باشم، نه یک آدم معمولی، مثلاً مردی که خوبیها و زیباییها را میشناسد. چطور است؟ خوشتان آمد؟ مدتها است که در چنین رؤیایی به سر میبرم. اندیشه خوبیها و زیباییها چهل سال تمام است که بر روی دوشم سنگینی میکند. بله، الان چهل سال دارم و شرایط فرق میکند. باید برای خود کاری پیدا کنم و با آن سرگرم شوم، خلاصه اینکه به سلامتی همه خوبیها و زیباییها بنوشم. باید از هر فرصتی استفاده کنم، قطره اشکی در پیالهام بریزم و به افتخار خوبیها و سلامتیها بنوشم. هر چیز زشت و پلیدی را به خوبی و زیبایی تبدیل کنم و در جستجوی خوبی و زیبایی باشم. باید مثل یک اسفنج اشک بریزم و با دیدن هر تابلوی نقاشی به سلامتی آن هنرمند بنوشم چون شیفته خوبیها و زیباییها هستم. با خواندن هر نوشتهای فوراً به سلامتی نویسندهاش بنوشم چون عاشق خوبیها و زیباییها هستم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir