کتاب "لطیفه‌های زیرخاکی 4" به جمع‌آوری و ارائه لطیفه‌ها و داستان‌های کوتاه طنز از امثال و حکم علی‌اکبر دهخدا پرداخته است. علی‌اکبر دهخدا یکی از بزرگ‌ترین ادیبان و شاعران معاصر ایران است که به خاطر نگارش فرهنگ لغت و همچنین آثار ادبی و اجتماعی‌اش شناخته می‌شود. این کتاب به نوعی تلاش می‌کند تا جنبه‌های طنز و شوخی در آثار دهخدا را به نمایش بگذارد و خوانندگان را با نگاهی جدید به این شخصیت ادبی آشنا کند. لطیفه‌های ملس نیز به معنای لطیفه‌های شیرین و دلنشین هستند که معمولاً با هدف سرگرمی و خنده بیان می‌شوند. در این کتاب، لطیفه‌ها با زبانی ساده و دلنشین روایت می‌شوند و از حکمت‌ها و نکات اجتماعی دهخدا بهره‌مند می‌شوید.

خواندن کتاب لطیفه‌های زیرخاکی 4 - لطیفه‌هایی از امثال و حکم علی اکبر دهخدا - لطیفه‌های ملس را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

1. علاقه‌مندان به ادبیات و طنز: افرادی که به ادبیات فارسی و به‌ویژه طنز ایرانی علاقه دارند، می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند و با سبک خاص دهخدا آشنا شوند. 2. دانشجویان و پژوهشگران: دانشجویان رشته‌های ادبیات، فرهنگ و زبان فارسی می‌توانند از این کتاب به عنوان منبعی برای مطالعه آثار دهخدا و بررسی جنبه‌های طنز در ادبیات استفاده کنند. 3. افراد جستجوگر شادی و سرگرمی: کسانی که به دنبال خنده و تفریح هستند، با خواندن لطیفه‌ها می‌توانند لحظات شاد و مفرحی را تجربه کنند. 4. معلمان و مربیان: معلمان می‌توانند از لطیفه‌ها به عنوان ابزار آموزشی برای جذب توجه دانش‌آموزان و ایجاد فضای شاد در کلاس استفاده کنند. 5. علاقه‌مندان به فرهنگ ایرانی: افرادی که به تاریخ و فرهنگ ایران علاقه دارند، می‌توانند از طریق این لطیفه‌ها با جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی زمان دهخدا آشنا شوند. در کل، این کتاب برای هر کسی که به دنبال خواندن مطالب سرگرم‌کننده و آموزنده است، مناسب است.

در بخشی از کتاب لطیفه‌های زیرخاکی 4 - لطیفه‌هایی از امثال و حکم علی اکبر دهخدا - لطیفه‌های ملس می‌خوانیم

لطیفه‌هایی از امثال و حکم دهخدا: «گفتند به درویشی: «چرا به کسی که تو را آزار می‌دهد، عذاب نمی‌خواهی؟» گفت: «از آن‌رو که عذاب او را به عذاب خود می‌افزونم.». وزیری به یک چاه‌کن دستور داد که در محلی معین قناتی حفر کند. روزی، وزیر برای بازدید قنات رفت. چاه‌کن به او گفت: «کندن چاه در اینجا هیچ فایده‌ای ندارد. چون اینجا آبی وجود ندارد.» وزیر گفت: «ای ابله! اگر برای من آب ندارد، برای تو که نان دارد.». جراحی تعریف می‌کرد که امروز در حین عمل جراحی یک سنگ از کلیه مریض درآوردم به بزرگی تخم‌مرغ و به این کار افتخار می‌کرد. یکی از حاضران پرسید: «حال مریض چطور است؟» جراح گفت: «مریض مرد.» یکی دیگر از حاضران گفت: «اگر بنا به مردن بود، من جگرش را درمی‌آوردم».