بعد از ورود به اهواز، باتوجه به طول راه تشییع پیکر شهدا و روشنتر شدن هویتشان (به لحاظ جواب نهایی آزمایش دیانای)، تصمیم گرفتیم پرچم روی تابوتها را مرتبتر کنیم. طاقههای جدید پرچم عراق را باز کردیم و با احترام روی تابوت شهدا کشیدیم. هرچند که ته دلمان اطمینان داشتیم داخل هر کدام خون مجاهدان ایرانی و عراقی به هم آمیخته شده و قطعاً مزار هر کدام از این شهدا زیارتگاه همۀ شهدای حادثۀ تروریستی فرودگاه بغداد خواهد بود. بعد، با ماژیک قرمز رنگی روی تکتک تابوتها اسامی شهدا را نوشتیم. به تابوت حاج ابومهدی که رسیدم، زانوهایم توان ایستادن نداشت. روی زمین کنار حاجی نشستم. نفسم بالا نمیآمد. دستم میلرزید. هر کاری میکردم، با دلم کنار نمیآمدم که این لحظهها آخرین لحظههای همراهی من با حاج ابومهدی است.
یادآوری روزهایی که، به بهانۀ شانهزدن، روی موها و محاسن سفید حاجی دست میکشیدم داشت بخشی از وجودم را ذوب میکرد. زیر لب گفتم: «ألسَلامُ عَلَی الشیبِ الْخَضیبِ، السَّلامُ عَلَی الْخَدِّ التَّریبِ، السَّلام عَلَی الْمُزمّلِ بِالدِّمآءِ» و اشک تمام صورتم را فراگرفته بود.
کتاب جمال برای هر کس که تمایل دارد از یک منظر عمیق و متفکرانه به مفاهیم زیبایی نگاه کند – خواه در زمینهٔ هنری، فلسفی یا فرهنگی – توصیه میشود. مطالعه این اثر میتواند به توسعهٔ بینش فردی و تشدید حس نقد و اندیشه نسبت به ظواهر و باطن زندگی کمک کند.
تو بیروت به فعالیتم ادامه دادم. اخبار حزب الدعوه رو تو عراق و کویت دنبال میکردم. یه بار تو این مرور اخبار، در صفحۀ اول روزنامۀ وطن عکس تعدادی از مبارزان و مجاهدای حزب الدعوه رو دیدم که بهشون مظنون بودن و تحت تعقیب. دوربین که خاموش شد، پیرمرد، کمی آرام، انگار که نباید کسی حرفش را میشنید، به سیّد امیر گفت: «ابومهدی المهندس رو که حتماً میشناسی؟» سید امیر گفت: «بله.» - عکسش بین اعضای حزب الدعوه روی جلد روزنامه بود. البته چون از روی اطلاعات گذرنامه نوشته بودن، اسم اصلیش، یعنی جمال جعفر ابراهیم، زیر عکسش نوشته شده بود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir