کتاب وقتی بدن نه میگوید به نویسندگی دکتر لویی بوشیای، یکی از آثار برجستهای است که به بررسی رابطه پیچیده و متقابل بین ذهن و بدن میپردازد. این کتاب به ارتباط میان استرس، بیماریهای جسمی و نحوه تأثیر آنها بر سیستم ایمنی بدن میپردازد. هدف اصلی نویسنده، نشان دادن این نکته است که چگونه استرس و فشارهای روانی میتوانند به طور ناخودآگاه به بیماریها و مشکلات جسمی منجر شوند. بوشیا در این کتاب با استفاده از تجربیات بالینی خود و مثالهای مختلف از زندگینامههای افراد مشهور، تأثیرات منفی استرس را بر سلامت جسمی بررسی کرده و اینکه چگونه جسم ما وقتی ذهن قادر به "نه" گفتن نیست، وارد عمل میشود و بیماریهای جسمی را بهوجود میآورد.
در وقتی بدن نه میگوید، نویسنده با اتکا به یافتههای علمی مدرن، نشان میدهد که ذهن و بدن همواره در تعامل با یکدیگر هستند. بوشیا میگوید که مدرنیته موجب ایجاد شکافی میان آنچه که از لحاظ شهودی میدانیم و آنچه که بهطور علمی به آن باور داریم، شده است. این کتاب هیچ نسخهای تجویزی برای درمان بیماریها نمیدهد، بلکه به عنوان کاتالیزوری برای تحول شخصی عمل میکند. نویسنده تأکید دارد که تغییر و تحول از درون اتفاق میافتد و به جای ارائه تجویزهای بیرونی، به خواننده کمک میکند تا به بینش و خودآگاهی برسد.
نویسنده با استفاده از تجربیات بالینی و مصاحبههای مختلف، تأثیرات استرس بر بدن را بررسی میکند و در این مسیر به مثالهای مختلف از زندگی افراد مشهور و تجربیات شخصی خود اشاره میکند. همچنین، مفهوم "خرد درونی بدن" که توسط فیزیولوژیست معروف، والتر کانون، بیان شده است، یکی از محوریترین مفاهیم کتاب است. بوشیا میخواهد به خوانندگان نشان دهد که بدن ما به نوعی دارای دانشی است که در مواقع ضروری میتواند ما را هدایت کند.
این کتاب بهجای اینکه به دنبال تجویز راهحلهای فوری برای مشکلات باشد، بیشتر بر فرآیند خودشناسی و درک بهتر از بدن و ذهن تأکید دارد. هدف اصلی آن ایجاد یک دیدگاه عمیقتر نسبت به تعاملات پیچیده ذهن و بدن است و به خوانندگان کمک میکند تا به این درک برسند که چگونه میتوانند از این روابط برای بهبود کیفیت زندگی خود استفاده کنند.
کتاب وقتی بدن نه میگوید بهویژه برای پژوهشگران رشتههای روانشناسی، زیستشناسی و کسانی که به مطالعات تطبیقی میان این دو رشته علاقه دارند، بسیار مناسب است. همچنین، افرادی که میخواهند به ارتباط میان روان و جسم خود پی ببرند و از اثرات استرس و فشارهای روانی بر بدن آگاه شوند، از این کتاب بهرهمند خواهند شد. این کتاب میتواند برای کسانی که به دنبال بینش عمیقتری در مورد تأثیرات روانی و جسمی بر سلامت خود هستند، بسیار مفید باشد. برای کسانی که به دنبال تحولی درونی و افزایش خودآگاهی هستند، این کتاب ابزارهایی برای بازشناسی ارتباطات پیچیده ذهن و بدن فراهم میآورد.
«خیلی سادهانگارانه است که بگوییم زمانهای پراسترس زندگی ناتالی، بهار و تابستان سال 1996 بودند. پسر شانزده سالهاش، بعد از سپریکردن شش ماه در مرکز توانبخشی مواد مخدر، در ماه مارس مرخص شد. او تا دوسال قبل، دارو و نوشیدنی مصرف میکرد و مرتب از مدرسه اخراج میشد. این پرستارِ سابق 53 ساله (ناتالی) میگوید: «ما خوش شانس بودیم که او را به برنامهٔ درمانی شبانه روزی بردیم. از وقتی که اول بیماری همسرم و بعد بیماری من تشخیص داده شد، او خیلی کم در خانه بود». شوهر ناتالی، بیل، در ماه ژولای بهخاطر تومور رودهٔ بدخیم، تحت عمل جراحی قرار گرفت. بعد از این عمل، پزشکان به آنها گفتند که سرطان به کبدش هم انتشار پیدا کرده است.ناتالی از بیحالی، سرگیجه و وزوز صدا در گوشهایش رنج میبرد، اما علائم بیماریاش خیلی کوتاه بود و خیلی زود بدون درمان برطرف میشد. او یک سال قبل از تشخیص بیماریاش، احساس خستگی میکرد. در ماه ژوئن بهخاطر یک دوره سرگیجه، برایش سیتیاسکن نوشتند و نتیجهٔ آزمایش هم منفی بود. دو ماه بعد، امآرآی مغز ناتالی، نابهنجاریهای خاصی را نشان داد که حاکی از بیماری اماس بودند: نواحی مرکزی التهاب در قسمت میلین، یعنی سلولهای عصبیِ جدارهٔ بافت چربی، آسیب دیده بود و زخم به جا گذاشته بود.اماس (برگرفته از واژهٔ یونانی «سخت شدن») شایعترین بیماری میلین زدا است که به عملکرد سلولهای سیستم عصبی مرکزی آسیب میزند. اینکه چه نشانههایی بروز کند، به این بستگی دارد که التهاب و زخم در کدام ناحیه اتفاق بیفتد. نواحی اصلی مورد حمله، معمولاً نخاع، ساقهٔ مغز و عصب چشم -که حاویِ تعداد زیادی رشتهٔ عصبی است که اطلاعات بصری را به مغز میفرستند- هستند. اگر مکان آسیب دیده جایی در نخاع باشد، نشانههای خیلی زیادی بروز پیدا میکند؛ مثل درد یا بسیاری احساسات ناخوشایند در قسمت دست و پا یا بالاتنه، یا سفت شدن غیرارادی عضلات و یا احساس ضعف. در قسمت تحتانی مغز، فقدان میلین میتواند مشکلاتی در قدرت دید دوتایی یا صحبت کردن یا تعادل ایجاد کند. بیماران مبتلا به نوریت چشم (التهاب اعصاب چشم) از فقدان موقت قوهٔ بینایی رنج میبرند. خستگی نشانهٔ شایعی در این بیماری است؛ بهطوریکه فرد بهشکل غیر عادی احساس خستگی مفرط میکند.سرگیجهٔ ناتالی در تمام پاییز و تا اوایل زمستان ادامه داشت و همزمان، از همسرش که داشت دورهٔ نقاهت بعد از عمل روده و دورهٔ دوازده هفتهای شیمیدرمانی را میگذراند، مراقبت میکرد. کمی بعد از این دوران، بیل توانست کارش را در آژانس معاملات ملکی از نو شروع کند. سپس، در ماه می سال 1997، دومین عمل را برای برداشتن تومورهای کبد انجام داد.ناتالی میگفت: «بیل بعد از ریساکشن که در آن 75 درصد کبدش را برداشتند، دچار خون لختگی در سیاهرگ باب شد و ممکن بود در اثر آن جانش را از دست بدهد. بیل خیلی پریشان و پرخاشگر شده بود». سرانجام بیل در سال 1999 از دنیا رفت، اما در زمان حیات، همسرش را دچار چنان رنج عاطفیای کرد که قابل تصور نیست.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir